خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

ماشین تولید علم

و اما هوا دیروز مقداری گرد و غباری بود ولی بارانی که الان داره میباره کلی هوا رو تر و تمیز کرده. منم یه چای داغ لیپتون جلوم هست به اضافه فایلی که طراحی الکترومگنتهای پالسی را در آن نوشته ام و یک سری خرت و پرتهای دیگر مثل سوئیچ؛ موبایل؛ کارت مغناطیسی شناسایی و تقریبا هزار صفحه کاغذ مربوط به سالهای ۱۹۸۰ میلادی که طراحیهای ماشین ۸۰۰ میلیون الکترون ولتی بسی۱ به زبان انگلیسی؛ آلمانی و روسی در آن است. قرار است که ما این ماشین کهنه را که از هم جدا شده است و از اروپا به اینجا اورده شده است و در اینده ابعادی معادل یک زمین فوتبال خواهد داشت را سر هم کنیم نوسازی کنیم و گسترش دهیم سپس این ماشین در آینده به عنوان مرکز ثقل تولید علم در منطقه و کشورهای اطراف تبدیل شود. دیز آر این تئوری است ولی در عمل چه بشود را« آی هو نو آیدیا» هستم. تاریخچه این ماشین به چندین سال پیش بر میگردد وقتی که کشور ایران قرار بود به عنوان مرکز نگهداری این ماشین اتمی عظیم الجثه مطرح شود ولی با مخالفت برخی کشورها از دست ایران خارج شد و برای همیشه ایران را از داشتن این ماشین تولید علم محروم کرد.

درست سه هفته بعد از اینکه من از سفر علمی تحقیقاتیم از هند برگشتم و زمانیکه بسیاری از متخصصین مرکز تحقیقات شتابگرها و لیزرهای  آر.آر.کت در هندوستان علاقه خود را به همکاری و انتقال یافته هایشان به پروژه هایی شبیه به آن مثل شتابگرها در ایران ابراز کردند؛ چند روز پیش در خبرها خواندم که دولت هندوستان ارایه هرگونه ابزار آلات و یا تکنولوژی سنسیتیو مربوطه به مراکز ایرانی را منع قانونی کرده است. این هم دستاورد سفر من به هندوستان چه میخواستیم و چی شد.

----------------------------------------- اگر اینقد وقت آزاد داشته اید که متن فوق را خوانده اید؛برای تفریح میتوانید جملات زیر را با کلمات مناسب کامل کنید:

۱- انرژی.....ت.

۲- کار؛ کاره .....است.

۳- والا به خدا قسم؛ اونایی که در.....

۴- به ... میگن اوقات فراغت را چگونه میگذرونی؟ میگه «مو ...بچل خندن. بچل... مو خندم»

۵-...

ضرورت کنفرانس

یادداشت قبلی با استقبال گسترده خوانندگان روبرو شد و بهمین خاطر نظرات آن پست جهت تجزیه و تحلیلهای مهندسی و غیر مهندسی به کامپیوتر جیبی منتقل شد.

--------------------------------

در کنفرانس شتابگرهای اسیایی در ایندور با افراد زیادی در قسمت نمایشگاه آن برخورد کردم که صحبتهای جالبی در این بین رد و بدل شد. مدیر مهندسی شرکت توشیبای ژاپن Toshiba در قسمت منابع فرکانس رادیویی یا RF در مورد تجهیزات جدیدش صحبت کرد. از او سوال کردم که اگر برای پروژه ای درخواست یک کلایسترون افقی کنیم آیا امکان تولید آن در شرکت توشیبا وجود دارد. گفت که احتمالا با ۱۵-۲۰ درصد قیمت نهایی آن افزایش میابد. علت درخواستم برای کلایسترون افقی آن بود که در برخی تونلهای از قبل طراحی شده ماشینهای شتابگر عملا استفاده از کلایسترونها بصورت عمودی بدلیل پایین بودن سقف تونل وجود ندارد.

با مسئول شرکت سی.پی.آی C.P.I که تولید کننده صنایع مخابراتی و دفاعی از جمله IOT در ایالات متحده است نیز کمی صحبت کردم. در پایان صحبتهای فنی از او سوال کردم «حالا آیا واقعا شما محدودیتی در فروش محصولاتتان به بعضی کشورها دارید؟» در جوابم گفت «همانطور که میدانید ایالات متحده کشوری آزاد است و ما در این زمینه تاکنون هیچ محدودیت در فروش محصولاتمان نداشته ایم مگر به کشور ایران.» گفت که برای فروش حتی کوچکترین محصولاتمان بایستی لیسانس و اجازه آنرا از دولت امریکا دریافت کنیم. تقریبا تاکنون از طرف دولت با همه درخواستهایمان موفقت شده است مگر برای فروش به کشور ایران. تلفظ امریکایی ایران را هم آیران میگفت. گفتم «متوجهم. ولی واقعا من منظورم ایران بود.» گفت «نه. شوخی میکنی.» گفتم «نه جدی میگم. آی ام سریوس» بعد شروع کرد به صحبت که ایران را خیلی دوست دارم و مردمان خیلی خوبی دارد. ولی این قانون ایالات متحده است و نمیشود کاریش کرد. گفت که ما محصولاتمان را بصورت مستقیم به ایران نمیتوانیم بفروشیم چون کاربرد نظامی دارند. حتی گفت که من در ۴۰ سال پیش یکبار به ایران رفته بودم. بعد وارد تاریخ شد و کمی از تاریخ ایران و امریکا صحبت کرد و گفت که ما همیشه با ایران خوب بوده ایم ولی انگلیسا بین ما را بهم زدند. این را که گفت زدم زیر خنده و گفتم : «یو آر رایت» شما درست میگید.

گفت که دو تا مهندس ایرانی ۱۵-۲۰ سال هست که در شعبه مرکزی شرکتش کار میکنند. ادامه داد که فامیل هر دو را عوض کردیم چون فامیلهایشان بلند بود و ما در صدا زدنشان واقعا مشکل داشتیم. گفت یکی از انها «ابوالقاسم پور» بود که ما فامیلش را به «پور» عوض کردیم. چون کارمندانمان راحت تر میتوانستند آنرا بیان کنند...

--------------------------

سوال که برایم هست اینست که در جاهاییکه کنفرانس و سمینار تخصصی برگزار نمیشود. متخصصین چگونه میتوانند از تجربیات و یافته های همدیگر در زمینه مورد نظرشان اطلاع پیدا کنند. جوابم اینست که هر شخصی خودش از اول شروع میکند و به یک جایی میرساند و تجربه هایی کسب میکند.. شخص بعدی هم همین کار را دوباره تکرار میکند...

کنفرانس و سمینارهای علمی حتی در یک جمع دانشگاهی یا مهندسی ۱۰-۲۰ نفره هم یک ضرورت هست.

یادداشتهای فوق خصوصی

--------یادداشتهای این پست کاملا خصوصی و به عبارتی آلترا-پرسونال هستند که فکر نکنم کسی سر در بیاورد به جز خودم. ولی از انجا که از تاریخ آنها ۱۵ سال گذشته است همه را در بازدید عموم و به خصوص خودم قرار میدهم.--------

یادته گوشه ماستا رو سوراخ کردی؟ این جمله ای بود که من را به یاد خیلی خاطرات جالب دیگر انداخت. کلمات کلیدی خاطراتی که بیادم امد اینا هستن:

-رفتن سر سن مدرسه- کلوس- دره جندینه شمال شهر است

- Lets go !

- داروخانه...- نونوا کفتی- چراغهای کلگه روشن هستن- مغازه جونعلی- انسان خوبی که کوچکیهام من ازش میترسیدم چون دندان عملی داشت اسمش الان یادم آمد «بریم».  

-agriculture and architect 

-circumference and circumstances

 -و خیلی مهم ۲۵ ریالی دمصبحی

بازگشت از ایندیا

از سفر هند برگشتم با کوله باری از تجربیات گرانبها.

پرواز مستقیم بین هند و اینجا نبود؛ در نتیجه روی هم رفته یک روز و نیم طول کشید تا از اینجا با هواپیما به ایندور محل برگزاری کنفرانس بروم. از اینجا به دوحه قطر و از دوحه به بمبئی و بالاخره بعد از یک تاخیر طولانی از بمبئی به ایندور رفتم. هوای بمبئی کاملا مرطوب و گرم بود و ایندور هم هوای بهاری داشت تقریبا معادل ۳۱ درجه سنتیگراد. محل اقامتم در مرکز آر.آر.کت بود. کمپلکس شهرک مانندی که تحقیقات فیزیک صلح آمیز هند در زمینه شتابدهنده ها و لیزرها  و پلاسما در آنجا انجام میشود و بهمین علت بود که درهای ورودی ان توسط نیروهای ارتشی محافظت میشد. دوربین را هم اجازه ورود نمیدادند و در نتیجه عکسی از انجا ندارم.

غذاها فوق العاده تند و فلفلی بودند و طعم غذا و زایقه هندیها را میشد از روی سالاد آنها که طعم خاک رس میداد حدس زد. در میان منوهایشان حتی غدایی بود که تنها با فلفل قرمز درست شده بود و برای مزه آن مقداری هم سیب زمینی و گوجه به آن اضافه کرده بودند. در مورد خوراک بایستی اضافه کنم که بیشتر غذاهایشان طبق فرامین سنتیشان گیاهی است و گوشت هم تنها گوشت پرنده و ماهی مصرف میکنند و اصلا گاوها را نمیکشند. نگهداری گاوها تنها برای شیر دهی آنهاست. گاوها واقعا در آنجا مقدس هستند.

لباس زنان هم جالب بود. تقریبا ۹۰ درصد خانمها لباس محلی هندی به تن داشتند که به آن «ساری» میگفتند.

مردمشان هم آرام و راحت و مهربان بودند ولی رانندگی در ایندور حتی برای من که خیلی جاهای مختلف را دیده ام بسیار عجیب بود. تقریبا هر جا که جای خالی بود حرکت میکردند و اصلا مهم نبود که سمت چپ بایستی رانندگی کنند یا سمت راست. بوق فراوان میزدند واصلا از صدای بوق به عنوان تفریح استفاده میکردند. خیابانها عملا هیچ نظمی نداشتند. هم ماشین همه جا حرکت میکرد و هم مردم. 

یک عروسی سنتی دیدم که یکی از دوستان هندی توضیح داد که اینجا رسم است در عروسی های سنتی داماد سوار اسب میشود و یک بچه هم بغل او میگذارند و همین جوری با ساز و تمبک به خانه عروس میروند و آنجا بچه را پایین میگذارد و عروس را سوار میکند و با خودش به منزلش میاورد که کلا این مراسم حدود ۵ ساعت طول میکشد.

----------------------------------------

درون مرکز آر.آر.کت متخصصین بسیار راهنماهای خوبی بودند. به درون ماشین شتابدهنده ایندوس هم رفتیم و بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم وقتی دیدم که ۸۰ درصد تجهیزات آنجا را خودشان طراحی و ساخته اند. آن هم تجهیزات شتابدهنده ها که حتی برای اروپا هم های-تک محسوب میشود. به همراه یکی از افراد آنجا به محل کارگاهها و مراحل طراحی و ساخت تجهیزاتشان رفتم. در قسمتی آهنرباهای الکترومغناطیس را به صورت پروتوتایپ نشان دادند که برای مرکز خودشان ساخته بودند و قسمتی دیگر اهنرباهای سوپر هادی که برای پروژه ال.اچ.سی در سرن سوییس ساخته بودند. مگنتهای پالسی و کاویتیها و دستگاههای تست میدان مگنتهای سوپرهادی و ازمایش هال برای مگنهتای عادی هم از جمله نکات جالب بازدیدم بود. 

در بازدید دیگری هم به همراه مسئول تشخیص بیم ایندوس و همچنین یک نفر از مرکز نوترینو آکسفورد به درون حلقه انبارنده رفتیم و اجزای آنجا را بطور کامل بازدید کردیم. ابتکارهای جالب و زیادی بکار برده بودند.

ایندوس

از دو روز بیش که اینجا هستم خیلی چیز های عجیب غریب دیده ام. هم از نظر فرهنگی هم خورد و خوراک و هم نحوه و مزه غذاها. در زمینه علوم و فنون هم فکر نمیکردم اینقدر بیشرفت کرده باشند. با تعدادی از مهندسین اینجا که کار ساخت شتابدهنده ایندوس ۲ را انجام داده اند هم صحبت هایی داشتم. دیروز شنیدن سخنرانیهای بعد ظهر را کنسل کردم و به آشنایی بیشتر با طراحان اینجا صحبت کردم. اول که فکر میکردند از کشورهای اروبایی در اینجا شرکت کردم زیاد اطلاعات نمیداند ولی بعد که متوجه شدند از ایران هستم کلی اطلاعات زیقیمت در زمینه کاریشان میداند و از بیشتر لابراتوارهایشان بازدید کردم. از لابراتوار الکترومگنت سوبر کانداکتور بازدید کردم و دیدم که چقدر در زمینه های سوبر هادیها بیشرفت کرده اند. کارهای زیادی برای مرکز اروبایی سرن تحت بروژه های ال.اچ.سی انجام داده بودند. ولی تقریبا همه کارهای طراحی و ساخت و تست را خودشان انجام داده و بعد به سویس فرستادند. کی بورد اینجا فارسی ندارد و نوشتن همچی هم ساده نیست.

Cheese Day

به سلامتی کنفرانس ایپاک شتابگرهای آسیایی یک فلوشیپ برای شرکت من در کنفرانس در نظر گرفته است. این فلوشیپ شامل بلیت هواپیمان؛ هتل مرکز RRCAT و هزینه شرکت در کنفرانس است. البته فلوشیپ را مرکز شتابدهنده ژاپنی Spring8 ارایه داده است. اسپرینگ ۸ یک شتابگر در ژاپن است که بزرگترین حلقه انبارنده برای سینکروترون در جهان را داراست. انرژی الکترونها در آن به ۸ گیگا الکترون ولت میرسد. محیط حرکت دوار الکترونها در آن ۱.۵ کیلومتر است. در سال ۱۹۸۷ کار مطالعات ان آغاز و پس از ده سال در سال ۱۹۹۷ بطور کامل تکمیل شد.

------------

نوشتن مقاله

دو صفحه از مقاله برای ارایه به کنفرانس شتابدهنده ها را تمام کرده ام و صفحه پایانی مانده است برای هفته آینده. هر چند که نوشتن مقاله به زبان انگلیسی همیشه راحت تر از نوشتن مقاله به زبان فارسی بوده است. شاید نوشتن مقاله به زبان فارسی حتی در موضوعات کاملا علمی نیاز به تعارف و جملات و کلمات سنگین داشته باشد که هم درک مقاله را مشکل میکند و هم خواننده را کمی خسته میکند. این را از تجربه ای دارم چندین سال پیش که از یک کشور فرنگی به ایران رفته بودم و نامه ای به ریاست دانشگاه در آنزمان نوشته بودم که آنقدر بی تعارف و واضح بود (چیزی شبیه ترجمه یک نامه فرنگی بود) که مسئول دفتر ریاست دانشگاه گفت که لطفا نامه را رسمی و یا بزبان خودمان با آب و تاب بنویسید و ...بقیه ماجراها.

 مثلا در نامه های فرنگی کلماتی مثل: به محضر محترم- یا- حضور محترم- یا -حضور مستطاب- و شبیه این وجود ندارد و در اول جمله مینویسند -آقا/خانوم گرامی.

-----------------------------------

مقداری فضای اینترنت از یک سرور معتبر در امریکا برای اختصاص به وب سایت جدید پروژه خریداری شده که قرار است من کارهای انتقالش را انجام دهم.۲ گیگا بایت فضا؛ ۷۰ گیگا بایت پهنای باند و ۵۰۰ مگا بایت برای ایمیل اختصاصی و مقدار زیادی هم چیزای اضافه کلا شده ۲۰۰ دلار.

------------------------------------

اول همین هفته رفته بودم سفارت مکرمه هندوستان برای گرفتن ویزا برای سفرم برای کنفرانس آسیایی تکنولوژی شتابدهنده ها. خانوم مربوط به امور ویزا وقتی اسمم را با دقت روی پاسپورتم خواند گفت : «چه جالب منطقه ای در هندوستان در ایالت کانانور هست که نام فامیل شما هست !!» من هم با زبان شیوای فارسی جواب دادم:« هندی نبودیم که اونم شدیم.» خانومه به انگلیسی گفت چی فرمودید؟ گفتم: «جای بسی خوشحالی است که اسم فامیل من اسم منطقه ای در هندوستان است میباشد.»

نقشه ای از هند را تماشا میکردم دیدم واقعا هم چقدر اسم فارسی هست توی مناطق هندوستان. شاید اسم فیل و طاووس هندی هم که ما میگیم اصلیتن فارسی باشند.

هفته آخر دسامبر

تقریبا یک هفته هست که هوا فوق العاده سرد شده و علاوه بر اینکه توی خیابان و مکانهای خرید رفت و آمد کم شده-با اینکه تعطیلات هست- حتی احساس میکنم که سرعت کار و فعالیتهای روزانه مردم هم کم شده است. کمی شبیه حالت آب نیمه یخ پیدا کرده است. مثلا همین امروز که برای سفارش پیتزا رفته بودم وقتی فروشنده گفت که ۱۰ دقیقه منتظر بمانم بیش از ۳۰ دقیقه منتظر شدم. شبیه این چند روز پیش که برای اصلاح موی سر رفته بودم هم اتفاق افتاد. حتی ماشینم هم این چند روز کمی دیر روشن میشود. اروپا و امریکا هم همیشه هفته آخر دسامبر به خاطر تعطیلات سال نو دست از کار میکشند. با این حساب میشود گفت که کره زمین هفته آخر دسامبر نیمه تعطیل است.

سفر هند

پنج شنبه شب هم شب یلدا بود. شبکه خبر جام جم در مورد آن از مراسم جاهای مختلف ایران پخش میکرد که کلی جالب بود. هندوانه؛ انار و نوتس هایی که معمولا سر سفره مخصوص این شب بود را نشان میداد و میگفت که در این شب خانه پدر بزرگها و مادر بزرگها خیلی شلوغ است. در عوض این مراسم در ایران در بیشتر کشورهای دیگر شب کریسمس را جشن میگیرند که همیشه با شب یلدای ایرانی در یک هفته قرار میگیرد..

یک سفر هندوستان هم در پیش دارم. هر چند که خیلی اشتیاق نداشتم که به این کنفرانس بروم ولی بالاخره بایستی بروم کنفرانسی در شهر ایندور در مرکز«راجا رامانا برای تکنولوژی های مدرن». میگویند هند جاهای دیدنی زیاد دارد. طاووس هندوستان هم معروف است شاید توانستم یکی چاق وچله با خودم بیاورم اینجا. هندوستان فیل هم زیاد دارد و حتی شنیده ام که گاوها در آنجا خیلی محترم هستند. قرار است مسئولین کنفرانس چند جای دیدنی را برای شرکت کنندگان تدارک ببینند؛ احتمالا جالب خواهد بود چون که مطمئنن هندوستان با همه جاهاییکه تا الان دیده ام متفاوت خواهد بود. هم آب و هوا ؛هم خوراک و هم مردم و فرهنگشان. البته از فیلمهای هندی اصلا خوشم نمیاید.. 

 

بولتزمن

مجله اخبار فیزیک اروپا یا «یوروفیزیکس نیوز» را معمولا هر چند وقت دریافت میکنم. برخی اوقات مطالب خواندنی در ان میبینم که نه به عنوان مطالب تخصصی ولی به عنوان مطالبی خواندنی برایم جالب هستند. امروز در حال ورق زدن این شماره مطلبی در مورد «بولتزمن» فیزیکدان قرن گذشته نوشته بود؛ از دوران تحصیلش در دانشگاه وین و تا دوران ارایه نظریه هایش در آلمان و تا سال ۱۹۰۶ که در شهر تریست ایتالیا...«بدلیل بد آموزی این قسمت را نمینویسم». عکسی ماهواره ای هم از شب های کره زمین چاپ کرده بود و این را به درجه صنعتی بودن کشورها ربط داده بود. یعنی کشورهای صنعتی تر در شب در عکسهای ماهواره ای خیلی روشن به نظر میرسند و مناطق غیر صنعتی تاریک. مثلا اروپا امریکای شمالی و چین و ژاپن کاملا توی این عکس روشن به نظر میرسیدند و قاره افریقا کاملا تاریک. ایران و ترکیه هم نسبتا روشن بودند ولی اطراف ایران اکثرا تاریک به نظر میرسید مگر چند نقطه نورانی اطراف خلیج فارس.

 قسمتی هم گریزی به جنگهای آنزمان اروپا زده بود. این قسمت جنگ را که خواندم یاد دوران مدرسه خودم افتادم که در زمان جنگ صدام با ایران بود.

------------------

کلاس چهارم دبستان بودیم در مدرسه سعدی در مسجدسلیمان. مدرسه سعدی در خیابان «همافران» منطقه پشت برج بود. آنزمان خانه های اطراف مدرسه اغلب به سبک خاصی بودند. سقفهای با شیروانی؛ حیاط های بزرگ سبز چمنی  که اغلب درختان کنار ؛اکالیپتوس و خرما توی آنها میکاشتند.  به آن سبک خانه ها میگفتند خانه شرکتی که یادگاری شرکت نفت ایران و انگلیس بود. تقریبا اواسط سال بود در زمان جنگ صدام با ایران. که یک صبح وارد مدرسه شدم دو تا بلدوزر توی حیاط مدرسه دیدم و قسمتی از حیاط که کنده بودند. گفتند که میخواهند برای دانش آموزان پناهگاه بسازند. چندین هفته کار کندن زمین طول کشیده بود و در طول این مدت دانش آموزان سال آخری کلاس پنجم که از ما بزرگتر بودند در زنگهای تفریح با هم مسابقه میگذاشتند که کدامیک میتوانند از این ور این حفره بزرگ به طرف دیگر بپرند طوریکه توی حفره نیفتند. فکر کنم عمق حفره ۲-۳ متر و ابعاد آن ۶-۷ متر در ۱.۵تا ۲ متر بود. آنها میخواستند همین ۱.۵ متر را بپرند. حتی روزی بود که یک نفر از دانش اموزان کلاس سومی که نتوانسته بود این کار را درست انجام دهد افتاد توی حفره ولی شانس اورد که شب قبلش باران زده بود و حفره پر اب شده بود. معلم ناظم آمد و با کمک یک نفر دیگر او را از درون آب بیرون کشیدند قبل از اینکه زیر آب بلایی سرش بیاید.

کنترل اف

دیروز دنبال منوی مخصوص مربوط به دیافراگم در دوربین عکاسیم میگشتم. کل کتاب راهنمای آنرا چندین بار ورق زدم ولی نتوانستم منوی مورد نظر یا مطلبی در مورد آن پیدا کنم. یاد کلید کنترل-اف در کامپیوتر افتادم که چه راحت هر کلمه ای را در یک فایل برای شما پیدا میکند و نیازی به خواندن تمام مطلب نیست..

----------------------------------------

کمیته فنی در هفته گذشته تشکیل شد و اعضای فنی گروه نظراتشان را در مورد برخی طراحیها از جمله طرح الکترومکنتهای پالسی و ضرورت نازک کردن روکش تیتانیوم سرامیک در کیکر بیان کردند. گفتند که بهتر است در این زمینه سیمولیشنی شبیه انچه در مرکز سینکروترون سولیل Soleil در فرانسه انجام شده تهیه شود. در مورد تغییر فرکانس بوستر از یک هرتز به سه هرتز هم مطرح شد که بایستی ببینم این نظرشان از روی معده بوده است یا واقعا برای بازده بوستر بهتر است. در مورد سپتام هم نظراتی دادند که از جمله تهیه نقشه ها برای ارایه و خرید است.

بازدیدی هم از مراحل ساختمان داشتیم که جالب بود. شخصی که از مرکز «منبع پیشرفته فوتون» در امریکا یا اصطلاحا APS در جلسه شرکت کرده بود با دیدن ساختمان گفت که این ساختمان از مرکز ما جالب تر و زیباتر است. گفتم که در اینجا دو چیز میتواند جذاب باشد یکی ساختمان و دیگری تئوری ارایه دادن.

بازهم سفر سانفرانسیسکو

مقاله ای با عنوان «طراحی الکترومگنتهای پالسی(ضربه ای) برای تزریق الکترونها به درون حلقه انبارنده» به کنفرانس شتابگرهای امریکا که امسال در نیومکزیکو برگزار میشود رجیستر کردم. احتمال اینکه در ماه جون در آن کنفرانس شرکت کنم زیاد است ولی کاملا مطمئن نیستم؛ این بستگی به مسایل زیادی دارد... هوا مدتی است شدیدا سرد شده ولی باران درست حسابی نزده است در نتیجه از ا متر آو فکت هوا کمی خشک است..

-----------------------------------------

بعضی وقتا در برخوردهای روزانه با افرادی روبرو میشوم که نوع نگرششان به زندگی برایم خیلی عجیب است. بعضیها را دیده ام به جای تمرکز روی مسایل شخصی و رفع آنها؛ انرژی خود را صرف فکر کردن به چیزیهایی میکنند که برای حال و آینده شان سودی ندارد. از یکی از آنها پرسیدم چرا به دنبال مسایل معین و قابل حل در زندگیت نمیروی به جای اینکه همیشه از سیاست و اجتماع و .. ناله کنی؛ به جای اینکه بپرسی « مرغ اول بود یا تخم مرغ» بهتر است بپرسی که چطور میتوانم از مرغ و تخم مرغ استفاده کنم.  او به من جواب داد منظورت از مسئله چیست؟ منظورت از حل کردن چیست؟ منظورت از زندگی چیست؟... اینقد از این کلمات بکار برد که گفتم من عمیقا معذرت میخواهم. هر جور که دوست داری باش.

تکنولوژی سینکروترون

..مقاله ای خواندم در مورد وضعیت کشورهای توسعه نیافته و توسعه یافته در استفاده از انرژی هسته ای و ابزار مهمی بنام نور سینکروترون که در لابراتوارهای بزرگ فیزیک در اروپا؛ امریکا و ژاپن یک دهه هست که کمک فراوانی به توسعه اقتصادی و دانشگاهی انها کرده است. زمانیکه چندین سال پیش در ایران بودم و در زمینه تحقیقات فیزیکی در مرکز فیزیک نظری تهران همکاری میکردم متوجه شدم که آخرین تکنولوژی که امروزه فیزیکدانان ایرانی برای انجام آزمایشاتشان استفاده میکنند تکنولوژی سایکلوترون هست. این تکنولوژی مربوط به بیست سال قبل غرب هست و تقریبا امروزه دیگر کاربردش در حد پایینی محدود شده است.

در عوض سینکروترونها کاربردهای فراوانی به خصوص در زمینه های-تک دارند. آنها در نانوتکنولوژی؛ بیوتکنولوژی؛ تولید الماس؛ پزشکی هسته ای و صنایع دفاعی به سبب دقت نتایجشان پیشتاز هستند. شاید استفاده از سینکروترونها به دلایل محصولات استراتژیک آنها بوده که از انتقال تکنولوژیشان بدون هیچ سر و صدایی به ایران جلوگیری شده است.

بارسلونا شهر قشنگی است

من چند روزی به اسپانیا رفته بودم. به شهر زیبای بارسلونا در کنار دریای مدیترانه. همچنین به مرکز سینکروترون اسپانیا یا اصطلاحا CELLSهم رفتم. امور مسافرت به انجا را همان مرکز برایم تدارک دیده بود ولی سفر بسیار کوتاهی بود..

مردم بارسلونا نسبت به مردم دیگر کشورهای اروپایی بسیار گشاده رو و بشاش تر بودند و آب و هوای انجا هم در این موقع سال عالی بود. تنها مشکلی که وجود داشت اینبود که تقریبا در آن منطقه ای که من برای چند روز رفته بودم زبان دیگری غیر از اسپانیایی را نمیفهمیدند و انگلیسی را با سختی متوجه میشدند. حتی شنیدم که زبان محلی خودشان که کاتالونیایی هست را حرف میزنند و اسپانیایی هم کمتر صحبت میکنند. این مسئله باعث شد که چند بار مسیر اشتباهی بروم و برایم دردسر درست شود. مثلا یکبار موقع سوال کردن اینکه به شخصی بفهمانم که محل ایستگاه قطار کجاست کلمه ترن را با چندین تلفظ مختلف ادا کردم. گفتم : TRAIN گفت نمیدانم؛ گفتم TRAINI گفت نمیدانم. گفتم TRAN گفت نمیدانم تا بالاخره یه چیزی گفتم که فهمید بعد گفت آه. مستقیم برو بعد بپیچ سمت چپ که بعدا فهمیدم منظورش سمت راست بود. ولی واقعا هر چه میدانستند کمک میکردند حیف که انگلیسی زیاد متوجه نمیشدند یا نمیتوانستند حرف بزنند. مرکز سینکروترون در دانشگاهی در بلاترا BELLATERRA به طور موقتی قرار دارد. در آنجا انبوهی از دانشجویان رشته های مختلف درس میخواندند و محیطی فعال و پرانگیزه بود. به همراه هومن تعدادی از آزمایشگاههای الکترونیک و مکانیک را هم دیدم و با برخی افراد آنجا هم صحبت کردم.

محیط شهری بارسلونا هم جالب بود؛ هر چند که بدلیل کمیه وقت جاهای زیادی را نتوانستیم بگردیم.