خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

ضرورت کنفرانس

یادداشت قبلی با استقبال گسترده خوانندگان روبرو شد و بهمین خاطر نظرات آن پست جهت تجزیه و تحلیلهای مهندسی و غیر مهندسی به کامپیوتر جیبی منتقل شد.

--------------------------------

در کنفرانس شتابگرهای اسیایی در ایندور با افراد زیادی در قسمت نمایشگاه آن برخورد کردم که صحبتهای جالبی در این بین رد و بدل شد. مدیر مهندسی شرکت توشیبای ژاپن Toshiba در قسمت منابع فرکانس رادیویی یا RF در مورد تجهیزات جدیدش صحبت کرد. از او سوال کردم که اگر برای پروژه ای درخواست یک کلایسترون افقی کنیم آیا امکان تولید آن در شرکت توشیبا وجود دارد. گفت که احتمالا با ۱۵-۲۰ درصد قیمت نهایی آن افزایش میابد. علت درخواستم برای کلایسترون افقی آن بود که در برخی تونلهای از قبل طراحی شده ماشینهای شتابگر عملا استفاده از کلایسترونها بصورت عمودی بدلیل پایین بودن سقف تونل وجود ندارد.

با مسئول شرکت سی.پی.آی C.P.I که تولید کننده صنایع مخابراتی و دفاعی از جمله IOT در ایالات متحده است نیز کمی صحبت کردم. در پایان صحبتهای فنی از او سوال کردم «حالا آیا واقعا شما محدودیتی در فروش محصولاتتان به بعضی کشورها دارید؟» در جوابم گفت «همانطور که میدانید ایالات متحده کشوری آزاد است و ما در این زمینه تاکنون هیچ محدودیت در فروش محصولاتمان نداشته ایم مگر به کشور ایران.» گفت که برای فروش حتی کوچکترین محصولاتمان بایستی لیسانس و اجازه آنرا از دولت امریکا دریافت کنیم. تقریبا تاکنون از طرف دولت با همه درخواستهایمان موفقت شده است مگر برای فروش به کشور ایران. تلفظ امریکایی ایران را هم آیران میگفت. گفتم «متوجهم. ولی واقعا من منظورم ایران بود.» گفت «نه. شوخی میکنی.» گفتم «نه جدی میگم. آی ام سریوس» بعد شروع کرد به صحبت که ایران را خیلی دوست دارم و مردمان خیلی خوبی دارد. ولی این قانون ایالات متحده است و نمیشود کاریش کرد. گفت که ما محصولاتمان را بصورت مستقیم به ایران نمیتوانیم بفروشیم چون کاربرد نظامی دارند. حتی گفت که من در ۴۰ سال پیش یکبار به ایران رفته بودم. بعد وارد تاریخ شد و کمی از تاریخ ایران و امریکا صحبت کرد و گفت که ما همیشه با ایران خوب بوده ایم ولی انگلیسا بین ما را بهم زدند. این را که گفت زدم زیر خنده و گفتم : «یو آر رایت» شما درست میگید.

گفت که دو تا مهندس ایرانی ۱۵-۲۰ سال هست که در شعبه مرکزی شرکتش کار میکنند. ادامه داد که فامیل هر دو را عوض کردیم چون فامیلهایشان بلند بود و ما در صدا زدنشان واقعا مشکل داشتیم. گفت یکی از انها «ابوالقاسم پور» بود که ما فامیلش را به «پور» عوض کردیم. چون کارمندانمان راحت تر میتوانستند آنرا بیان کنند...

--------------------------

سوال که برایم هست اینست که در جاهاییکه کنفرانس و سمینار تخصصی برگزار نمیشود. متخصصین چگونه میتوانند از تجربیات و یافته های همدیگر در زمینه مورد نظرشان اطلاع پیدا کنند. جوابم اینست که هر شخصی خودش از اول شروع میکند و به یک جایی میرساند و تجربه هایی کسب میکند.. شخص بعدی هم همین کار را دوباره تکرار میکند...

کنفرانس و سمینارهای علمی حتی در یک جمع دانشگاهی یا مهندسی ۱۰-۲۰ نفره هم یک ضرورت هست.

یادداشتهای فوق خصوصی

--------یادداشتهای این پست کاملا خصوصی و به عبارتی آلترا-پرسونال هستند که فکر نکنم کسی سر در بیاورد به جز خودم. ولی از انجا که از تاریخ آنها ۱۵ سال گذشته است همه را در بازدید عموم و به خصوص خودم قرار میدهم.--------

یادته گوشه ماستا رو سوراخ کردی؟ این جمله ای بود که من را به یاد خیلی خاطرات جالب دیگر انداخت. کلمات کلیدی خاطراتی که بیادم امد اینا هستن:

-رفتن سر سن مدرسه- کلوس- دره جندینه شمال شهر است

- Lets go !

- داروخانه...- نونوا کفتی- چراغهای کلگه روشن هستن- مغازه جونعلی- انسان خوبی که کوچکیهام من ازش میترسیدم چون دندان عملی داشت اسمش الان یادم آمد «بریم».  

-agriculture and architect 

-circumference and circumstances

 -و خیلی مهم ۲۵ ریالی دمصبحی

بازگشت از ایندیا

از سفر هند برگشتم با کوله باری از تجربیات گرانبها.

پرواز مستقیم بین هند و اینجا نبود؛ در نتیجه روی هم رفته یک روز و نیم طول کشید تا از اینجا با هواپیما به ایندور محل برگزاری کنفرانس بروم. از اینجا به دوحه قطر و از دوحه به بمبئی و بالاخره بعد از یک تاخیر طولانی از بمبئی به ایندور رفتم. هوای بمبئی کاملا مرطوب و گرم بود و ایندور هم هوای بهاری داشت تقریبا معادل ۳۱ درجه سنتیگراد. محل اقامتم در مرکز آر.آر.کت بود. کمپلکس شهرک مانندی که تحقیقات فیزیک صلح آمیز هند در زمینه شتابدهنده ها و لیزرها  و پلاسما در آنجا انجام میشود و بهمین علت بود که درهای ورودی ان توسط نیروهای ارتشی محافظت میشد. دوربین را هم اجازه ورود نمیدادند و در نتیجه عکسی از انجا ندارم.

غذاها فوق العاده تند و فلفلی بودند و طعم غذا و زایقه هندیها را میشد از روی سالاد آنها که طعم خاک رس میداد حدس زد. در میان منوهایشان حتی غدایی بود که تنها با فلفل قرمز درست شده بود و برای مزه آن مقداری هم سیب زمینی و گوجه به آن اضافه کرده بودند. در مورد خوراک بایستی اضافه کنم که بیشتر غذاهایشان طبق فرامین سنتیشان گیاهی است و گوشت هم تنها گوشت پرنده و ماهی مصرف میکنند و اصلا گاوها را نمیکشند. نگهداری گاوها تنها برای شیر دهی آنهاست. گاوها واقعا در آنجا مقدس هستند.

لباس زنان هم جالب بود. تقریبا ۹۰ درصد خانمها لباس محلی هندی به تن داشتند که به آن «ساری» میگفتند.

مردمشان هم آرام و راحت و مهربان بودند ولی رانندگی در ایندور حتی برای من که خیلی جاهای مختلف را دیده ام بسیار عجیب بود. تقریبا هر جا که جای خالی بود حرکت میکردند و اصلا مهم نبود که سمت چپ بایستی رانندگی کنند یا سمت راست. بوق فراوان میزدند واصلا از صدای بوق به عنوان تفریح استفاده میکردند. خیابانها عملا هیچ نظمی نداشتند. هم ماشین همه جا حرکت میکرد و هم مردم. 

یک عروسی سنتی دیدم که یکی از دوستان هندی توضیح داد که اینجا رسم است در عروسی های سنتی داماد سوار اسب میشود و یک بچه هم بغل او میگذارند و همین جوری با ساز و تمبک به خانه عروس میروند و آنجا بچه را پایین میگذارد و عروس را سوار میکند و با خودش به منزلش میاورد که کلا این مراسم حدود ۵ ساعت طول میکشد.

----------------------------------------

درون مرکز آر.آر.کت متخصصین بسیار راهنماهای خوبی بودند. به درون ماشین شتابدهنده ایندوس هم رفتیم و بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم وقتی دیدم که ۸۰ درصد تجهیزات آنجا را خودشان طراحی و ساخته اند. آن هم تجهیزات شتابدهنده ها که حتی برای اروپا هم های-تک محسوب میشود. به همراه یکی از افراد آنجا به محل کارگاهها و مراحل طراحی و ساخت تجهیزاتشان رفتم. در قسمتی آهنرباهای الکترومغناطیس را به صورت پروتوتایپ نشان دادند که برای مرکز خودشان ساخته بودند و قسمتی دیگر اهنرباهای سوپر هادی که برای پروژه ال.اچ.سی در سرن سوییس ساخته بودند. مگنتهای پالسی و کاویتیها و دستگاههای تست میدان مگنتهای سوپرهادی و ازمایش هال برای مگنهتای عادی هم از جمله نکات جالب بازدیدم بود. 

در بازدید دیگری هم به همراه مسئول تشخیص بیم ایندوس و همچنین یک نفر از مرکز نوترینو آکسفورد به درون حلقه انبارنده رفتیم و اجزای آنجا را بطور کامل بازدید کردیم. ابتکارهای جالب و زیادی بکار برده بودند.

ایندوس

از دو روز بیش که اینجا هستم خیلی چیز های عجیب غریب دیده ام. هم از نظر فرهنگی هم خورد و خوراک و هم نحوه و مزه غذاها. در زمینه علوم و فنون هم فکر نمیکردم اینقدر بیشرفت کرده باشند. با تعدادی از مهندسین اینجا که کار ساخت شتابدهنده ایندوس ۲ را انجام داده اند هم صحبت هایی داشتم. دیروز شنیدن سخنرانیهای بعد ظهر را کنسل کردم و به آشنایی بیشتر با طراحان اینجا صحبت کردم. اول که فکر میکردند از کشورهای اروبایی در اینجا شرکت کردم زیاد اطلاعات نمیداند ولی بعد که متوجه شدند از ایران هستم کلی اطلاعات زیقیمت در زمینه کاریشان میداند و از بیشتر لابراتوارهایشان بازدید کردم. از لابراتوار الکترومگنت سوبر کانداکتور بازدید کردم و دیدم که چقدر در زمینه های سوبر هادیها بیشرفت کرده اند. کارهای زیادی برای مرکز اروبایی سرن تحت بروژه های ال.اچ.سی انجام داده بودند. ولی تقریبا همه کارهای طراحی و ساخت و تست را خودشان انجام داده و بعد به سویس فرستادند. کی بورد اینجا فارسی ندارد و نوشتن همچی هم ساده نیست.