خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

پیاده روی ساحلی

در اینجا طبق توافقنامه ای که وجود دارد؛ کارکنان قادر نیستند تا اطلاعات فنی و تکنولوژی تولید شده توسط آنان یا دیگران در این مرکز تحقیقات را با افرادی خارج از مرکز اصطلاحا Share یا (به اشتراک گذاشتن) کنند. معمولا در برخی مراکز با توجه به نوع تحقیقات علمی, چنین محدودیتهایی وجود دارد که امری عادی است. این امر به خصوص برای افرادی که دارای اصلیت کشورهای خاصی باشند مهمتر است. 

این هفته تعطیلات پایان هفته به قدم زدنی طولانی چندین ساعته گذراندیم. با مترو تا نزدیکی یکی از مکانهای ساحلی مخصوص قدم زدن رفتیم و از آنجا نوار ساحلی را که مکان مخصوص دوچرخه سواری و قدم زدن داشت به مدت چندین ساعت پیمودیم. در مسیر قدم زدن در چند مکان فرصت داشتیم تا از تمشکهای کنار مسیر که قرمز و سیاه بودند, چیده و میل کنیم. در پایان قهوه ای از یک کافی شاپ با پرچم «سرخپوستان و دزدان دریایی» نوشیدیم. و از مسیر انتهایی نزدیک یک ایستگاه مترو برگشتیم. 

 

 

 

 

 

ماهیگیری

امروز برای گشت و گذار آخر هفته و نیز خرید ماهی تازه به مرکز شهر رفتیم. هر چند که زندگی در منطقه آرام و سرسبز خارج از مرکز شهر را ترجیح داده ام, ولی معمولا برای خریدهای مخصوص جایی بهتر از مرکز شهر Down Town پیدا نمیشود. در اینجا خوراک دریایی از ماهی؛ میگو و صدف گرفته تا عروس دریایی و خرچنگ طرفداران زیادی دارد. هشت پاهای فراوان در آنجا مرا به یاد «پل» هشت پای پیشگوی بازیهای جام جهانی میانداخت.البته در مورد خوراکیها اینجا «ماست» و یا «دوغ» شبیه آنچه در ایران است پیدا نمیشود. و همینطور در مورد بعضی سبزیها یا میوه ها.  کمی پیش هم به ساحل دریا در همین  نزدیکی رفتیم. قرار است مدتی دیگر وسایل ماهیگیری آماده کرده و کمی از وقت تفریح آخر هفته خود را صرف ماهیگیری کنم. نشستن روی صندلی کنار صخره های دریایی؛ انداختن غلاب ماهیگیری در آب و مشغول شدن به یک خوردنی و یا یک رمان دلخواه؛ میتواند موقعیت بی همتایی برای تفریح باشد! در اینجا وسایل تفریح هم فراوان است..   

تاریخچه علمی صنعتی و فرهنگی این شهر زیبا خود موضوعی مفصل است.

--------- 

معمولا تغییر مکان زندگی هر چند مدت جالب است. از خیابانی به خیابانی دیگر و یا از شهری به شهر دیگر. و یا هجرت از کشوری به کشور دیگر.  این را از زندگی گذرا و شادمانه کوچندگانی دیده ام که بی وقفه در حال زندگی میکنند. این یکی از رازهای طبیعت است.

سفری دیگر

 تاریخ: روز ...ماه...سال ۲۰۱۰. روی مونیتور مقابلم به انگلیسی نوشته شده است: 

دمای هوای بیرون ۴۰ درجه زیر صفر....سرعت حرکت رو به جلو: ۱۰۰۰ هزار کیلومتر در ساعت. 

ولی همه چیز در اینجا آرام به نظر میرسد. بعد از سفری طولانی طیاره ما در سرزمینی کیلومترها دورتر از سرزمین اقامت قبلی به زمین مینشیند. و ما پیاده میشویم و ما پاسپورتمان را نشان میدهیم و به ما لبخند میزنند...

در اینجا هوا خنک و معتدل میباشد؛ حتی در این وقت تابستان. مردم خودمانی و غذاها خوب و سواحل دریا زیباا و سرسبزی فراوان میباشند. رانندگی در اینجا تقریبا بسیار راحتتر از کشور قبلی میباشد. همه قوانین را رعایت میکنند و در صورتیکه با سرعت پایین و مناسب رانندگی کنی کسی روی سر خودش نمیزند و پشت سرت بوق نمیزند. در این موقع سال در اینجا فستیوال هایی است که ضاهرا هر هفته در یک شهر برگزار میشود و شامل آتش بازی و مراسم ویژه میباشد که برخی افراد بطور کامل شب را تا صبح به بیداری میگذرانند تا با هم صحبت کنند. این فستیوال هفته گذشته در این شهر برگزار شد. ترنها و متروهای اینجا در تعطیلات آخر هفته تا صبح شبانه روزی کار میکنند. و اینبود خاطرات ما از زندگی در اینجا.

صحبتهای جدی برای پستهای بعدی.