خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

بارسلونا شهر قشنگی است

من چند روزی به اسپانیا رفته بودم. به شهر زیبای بارسلونا در کنار دریای مدیترانه. همچنین به مرکز سینکروترون اسپانیا یا اصطلاحا CELLSهم رفتم. امور مسافرت به انجا را همان مرکز برایم تدارک دیده بود ولی سفر بسیار کوتاهی بود..

مردم بارسلونا نسبت به مردم دیگر کشورهای اروپایی بسیار گشاده رو و بشاش تر بودند و آب و هوای انجا هم در این موقع سال عالی بود. تنها مشکلی که وجود داشت اینبود که تقریبا در آن منطقه ای که من برای چند روز رفته بودم زبان دیگری غیر از اسپانیایی را نمیفهمیدند و انگلیسی را با سختی متوجه میشدند. حتی شنیدم که زبان محلی خودشان که کاتالونیایی هست را حرف میزنند و اسپانیایی هم کمتر صحبت میکنند. این مسئله باعث شد که چند بار مسیر اشتباهی بروم و برایم دردسر درست شود. مثلا یکبار موقع سوال کردن اینکه به شخصی بفهمانم که محل ایستگاه قطار کجاست کلمه ترن را با چندین تلفظ مختلف ادا کردم. گفتم : TRAIN گفت نمیدانم؛ گفتم TRAINI گفت نمیدانم. گفتم TRAN گفت نمیدانم تا بالاخره یه چیزی گفتم که فهمید بعد گفت آه. مستقیم برو بعد بپیچ سمت چپ که بعدا فهمیدم منظورش سمت راست بود. ولی واقعا هر چه میدانستند کمک میکردند حیف که انگلیسی زیاد متوجه نمیشدند یا نمیتوانستند حرف بزنند. مرکز سینکروترون در دانشگاهی در بلاترا BELLATERRA به طور موقتی قرار دارد. در آنجا انبوهی از دانشجویان رشته های مختلف درس میخواندند و محیطی فعال و پرانگیزه بود. به همراه هومن تعدادی از آزمایشگاههای الکترونیک و مکانیک را هم دیدم و با برخی افراد آنجا هم صحبت کردم.

محیط شهری بارسلونا هم جالب بود؛ هر چند که بدلیل کمیه وقت جاهای زیادی را نتوانستیم بگردیم.

اعتماد به کامپیوتر

امروز که داشتم با ویگنولا صحبت میکردم در مورد اندازه گیری تیون در پروژه شتابگر؛ به این مسئله هم پی بردم که چرا ویگنولا اصولا زیاد با تجهیزات مدرن مثل کنترلهای بیش از حد اتوماتیک و شبیه سازیهای بدون هدف کامپیوتری زیاد حال نمیکند. در مورد تجربه ای صحبت میکرد که تقریبا ۲۰ سال پیش هنگام راه اندازی شتابگر الکترون پوزیترن دفنا در فراسکاتی ایتالیا برخورد کرده بود. در آنزمان رییس فنی آن آزمایشگاه بود. گفت:

<< که در اتاق کنترل همه داشتند به سختی با دکمه های کنترلی روی بردهای مختلفی که در انجا بودند کار میکردند تا بدینوسیله بتوانیم اندازه گیری دقیقی از مقدار تیون شتابگر بدست آوریم. همه خسته شدیم و تقریبا به انتهای کار نزدیک شده بودیم که بونی مسئول قسمت فرکانس رادیویی پیش من امد و با صدای بلند گفت این راهی که شما میروید هیچوقت به آخر نمیرسد بیایید از برنامه اتوماتیک کامپیوتری که گروه من نوشته و آماده کرده ایم برای اندازه گیری و کنترل استفاده کنید. من هم گفتم اوکی شما بیایید شاید تجهیزات شما به قول خودتان بتوانند مشکل را حل کنند... بونی و گروهش ظرف یک ساعت کلیه تجیزات وابسته را وصل کردند و کامپیوتر را هم آماده انجام کار کردند. بونی با افتخار دستش را روی دکمه کامپیوتر فشار داد و عدد ۲ را وارد کامپیوتر کرد. در این هنگام کلیه صفحات مونیتور مربوط به اتاق کنترل خاموش شدند و عملا الکترونهای درون شتابگر همه از بین رفتند. در آن لحظه از شدت ناراحتی من به عنوان رییس فنی تصمیم گرفتم بونی را از کارش تعلیق کنم که چنین اشتباه فاحشی انجام داده بود.(دیگه این قسمت خیلی فنی هست.)..>>

خلاصه نتیجه گرفت که هرگز به کامپیوتر نمیشه در کارهای خیلی جدی اعتماد مطلق داشت. چون در واقع نویسنده سورس برنامه هست که بایستی قابل اطمینان باشد نه خود کامپیوتر.