خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

میز شام ایرانی

هوا حسابی سرد شده است و دیروز و امروز بارانی بود. اوایل همین هفته به دلیل کنفرانس گروهی از محققین و استادان ایرانی که در زمینه کاربردهای سینکروترون در تحقیقاتشان کار میکنند به اینجا امدند و فرصت جالبی بود تا کمی در مورد مسایل مختلف با آنها صحبت کنم. شام و نهار که مهمان کنفرانس بودیم و روی میز صحبتهای کاملا ایرانی برقرار بود و کلا حسابی خوش گذشت...

امروز نمایندگانی از مراکز تحقیقاتی چین با ما جلسه ای داشتند تا بتوانند راههای همکاری مراکز کشورشان با اینجا را فراهم کنند. توی جلسه برای خودشان یک مترجم آورده بودند که صحبتهای انگلیسی ما را به چینی و برعکس چینی را یه انژلیسی برای ما ترجمه میکرد. از مدیران مراکز تحقیقاتی بعید است که انگلیسی نتوانند صحبت کنند ولی این گروه چینی ظاهرا بلد نبودند.

  

سفرنامه پاریس-پایانی

از سفر یکماهه به پاریس اکنون برگشته ام و بایستی طبق روال گزارشی از جریان سفر و طرحهایی که در این مدت انجام شده آماده کنم. جمع اوری همه اطلاعات بدست آمده و طبقه بندی و نتیجه گیری از آن طی گزارشی انجام میشود که مبنای ارایه به شرکتهای ساخت تجهیزات پالسی برای پروژه خواهد بود. هفته گذشته؛ قسمت منابع تغذیه والکترومگنتهای سینکروترون سولیل مهمانی برای روز آخری که انجا بودم ترتیب دادند که برایم غیر منتظره بود. تی-شرتی با نقش مرکز سینکروترون سولیل و چندین نشانه دیگر هم دادند. 

-------------------------------

در میان آنها ۲ سی دی بود که یکی معرفی مرکز سینکروترون سولیل بود. و سی دی دوم تاریخچه مختصری از استفاده از نور. نشان میداد که چگونه انسانهای غار نشین یافتند که برای دیدن در شب بایستی آتش روشن کنند و با کمک نور آتش با هم حرف بزنند و یا روی دیوار غارها طرح بکشند. سپس چگونه شمع اختراع شد و سرانجام در چندین قرن پیش الکتریسیته و لامپ برای روشناییهای بیشتر  مورد استفاده شد. در اوایل قرن بیستم اشعه ایکس برای دیدن نسبی ساختار درون بدن انسان و یا برای مسایل امنیتی استفاده شد. و سرانجام معجزه اواخر قرن بیستم یعنی نور سینکروترون در تکنولوژیهای نوین و دیدن ساختار مولکولها و ویروسها و قوانین بنیادی. دیدن آنچه که نادیدنی است برای کشورهای جهان سوم.

-------------------------------- 

یک روز از تعطیلات اخر هفته گذشته هم به دعوت یکی از دوستان فرانسوی به گشت و گذار در پاریس و نقاط دیدنی آن  از جمله موزه «اورسی» پرداختیم. موزه اورسی در نزدیکی پارک بزرگی قرار دارد که اصطلاحا «باغ لوکزامبورگ» نامیده میشود. به اتفاق همکارم از انجا هم دیدن کردیم. مجلس سنای فرانسه هم در ساختمانی قدیمی در همین پارک چند صد ساله قرار دارد. همکارم معمولا برای صحبت با سناتورهای آنجا در مورد مسایل دولتی مرتبط با موضوعات علوم فنی به انجا رفت و امد دارد و فرصتی شد تا من هم از نزدیک از آن ساختمان و محیط اطرافش دیدن کنم.

ماجراهای سولیل

در مورد ساخت پروب هاییکه در سولیل برای اندازه گیری مقدار میدان مغناطیسی برای تجهیزات پالسیشان ساخته اند صحبت میکردیم. برایم کاملا جالب بود که چگونه از قوانین بنیادی فیزیک در کنار تجهیزات اندازه گیری مثل اسیلوسکوپها برای انجام کارهایی استفاده میکنند که برای خیلی از افراد شبیه یک جعبه سیاه و غیر قابل فهم است. یک نمونه آن همین سنسورهای اصطلاحا تعیین میدان مغناطیسی الکترومگنتهای پالسی بود.

------------------------

امروز مدیر پروژه آمده بود اینجا مرکز سینکروترون سولیل برای بازدید و امضای قراردادی که امکان را ایجاد میکند که طراحیهای انجام شده در مدت یکماه گذشته را با کمک متخصصین سولیل و یک کمپانی فرانسوی به مرحله ساخت بروند. البته قرارداد فراتر از این بود از آنجاییکه او وزیر علوم هم هست در نتیجه همکاریهای متقابل علمی دیگری نیز توسط او امضا شد... برای اینکه به بعضی همکاران سولیل حالی کنم که من تنها در کشور اجرای پروژه ساکن هستم و آنجایی نیستم کلی وقت برد. در نتیجه کاملا دست کشیدم و به جز چند نفر اول به بقیه نگفتم که من از ایران هستم...تنها یک نفر سریع پذیرفت که من از ایران هستم و آن هم شخص خدمتکاری بود که نظافت آفیسها را بر عهده دارد. به اتاقم آمد تا نظافت اتاق را انجام دهد. وقتی به فرانسه گفت: «بون سوا» یعنی عصر به خیر. به انگلیسی گفتم :«Good Evening» گفت : آها...آنگلا؟ یعنی انگلیسی حرف میزنی؟ گفتم Yes. گفت: جرمان. ایتالیانو. بریتیش؟ گفتم ایران. چند ثانیه مکس کرد بعد گفت احمدی نژاد!!!! گفتم: ؛Yes, Thats correct آره همونیکه گفتی درسته. خوشحال شدم.