خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

بازگشت از ایران ۳

 فروردین امسال را با نو کردن اغلب چیزهای اطرافم شروع کردم. از «چرخهای اتومبیل» گرفته تا «یک بوته کاکتوس در خانه که هر ده روز فقط چند قطره آب لازم دارد» و «تعیین کانالهای تلویزیونی برای تماشا» و تا چیزهای دیگر ... 

در ایران روزی به بازار تجریش رفتیم. در آنجا همه چیز پیدا میکنی. ما بدنبال «زرشک»؛ «گز» ؛«شمبلیله خشک» و «روغن شتر مرغ» بودیم. ولی مطمئنم که چیزهای دیگر هم در آنجا پیدا میشود. چیزهایی شبیه «اسفنج خشک شده دریایی»؛ «عاج فیل هندی» و حتی «سنگ سیاه یمنی» و «عقیق دریایی» و چیزهایی مخصوص «دعا» و «چشم زخم».  

پیش چشمت داشتی شیشه کبود...زان جهت عالم کبودت مینمود (مولانا)  

عکسهای زیر از مسیر مسجدسلیمان-شهرکرد در منطقه «تاراز» و «بازفت» در شمال خوزستان گرفتم.  

  

 ------------

اینجا با آغاز به کار دیواره های محافظت کننده تشعشعات اتمی؛ شکل قابل قبول تری برای نمایندگان کشورهای عضو؛ خبرنگاران و ...گرفته است. معمولا سیاستمداران و یا خبرنگاران بیشتر تحت تاثیر ظاهر عملیات مهندسی قرار میگیرند. در چند ماه آینده با تکمیل In-Situ دیواره های چند متری بتن مسلح درون ساختمان جهت حفاظت اشعه و کمک کردن یا نکردن احتمالی اتحادیه اروپا و ایالات متحده؛ شاید این پروژه شتابدهنده وضعیت متفاوتی به خود بگیرد.  بدلایلی بر خلاف اغلب مراکز که روش عملیات ساخت دیوارهای بتنی محافظ  بصورت Pre cast اجرا میشود ولی در اینجا با مشورت مراکز سینکروترون سولیل در فرانسه و آلبا ALBA در اسپانیا تصمیم به اجرای In Situ گرفته شد. هرچند که اولی دارای فلکسیبیلیته بیشتری برای تغییر مکان احتمالی دیواره هاست ولی برای مواردی که وضعیت باریکه های نور خروجی و دیواره های محافظ تثبیت شده باشد, دومی مناسبتر است. اما در این میان برخی کشورهای عضو خاورمیانه ٪٪¤ 

 راف به جامعه صنعتی و دانشگاهی ایران شود؟ 

از دیگر موارد ضروری در تعریف پروژه های شتابدهنده؛ نظارت گروه متخصص داخلی یا خارجی بر طراحیها و پروگرس شش ماهه آنست. حتی پرکارترین مهندسین و طراحان در خاورمیانه؛ در صورت نبود برنامه زمان بندی و نظارت کافی؛ میل چندانی به سرعت بخشی به کارها ندارند. [تجربه شخصی]. 

هر که او بی مرشدی در راه شد.... او ز غولان گمره و در چاه شد 

هر که گیرد پیشه بی اوستا.... ریشخندی شد به شهر و روستا 

(مولانا)

بازگشت از ایران 2

 همچنین در ایران, تهران به مجموعه کاخ سعد آباد و موزه هایش رفتیم. به موزه های کاخ ملت و بهارستان؟ هم رفتیم. درون کاخها قابهای نقاشی, اشیا زینتی مختلف وجود داشت که ساخت کشورهای مختلفی بودند. ولی نوشته های روی آسانسورها در کاخ ملت برایم جالب بود. روی آسانسورهای یک طرف به زبان انگلیسی 4 persons  و روی آسانسورهای طرف دیگر به زبان فرانسوی 4 personnes ! نوشته شده بود که نشان از ساخت آسانسورها در دو کشور متفاوت بود. احتمالا در آنزمان برای مسئولان انگلیسی از آسانسور انگلیسی و برای فرانسوی ها از آسانسور فرانسوی استفاده میکردند تا نشان دهند ما به شما نزدیکتریم و یا برعکس برای عصبانی کردن انگلیسیها آنها را سوار آسانسور فرانسوی میکردند.:-) 

درون اغلب کاخها اجازه عکس نبود ولی کل محوطه سعد آباد برای دیدن مجموعه جالب است. متوجه نشدم معماری داخلی کاخها واقعا ایرانی بود یا غربی ولی بسیار جالب بود. ترکیب رنگهای پرده ها, میز و صندلی و دکوراسیون هم حساب شده و جالب به نظر میرسید. 

«مرغی دیدم نشسته بر باره طوس... در پیش نهاده کله کیکاووس» 

«با کله همی گفت که افسوس افسوس...کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس» 

«بهرام که گور میگرفتی همه عمر... دیدی که چگونه گور بهرام گرفت.»  

«رباعیات حکیم عمر خیام»  

در خوزستان برای دیدن «غار باستانی پبده» و «آبشارهای آرپناه» به منطقه ای در 100 و 125 کیلومتری غرب شمالی مسجدسلیمان در خوزستان رفتیم که البته به طرز عجیبی از کنار هر دو رد شدیم ولی بدلایل جالبی موفق به دیدن آنها نشدیم! آن منطقه از خوزستان آب و هوایی کاملا متفاوت, سرد و کوهستانی داشت. پوشش گیاهی هم بصورت درختان بلوط, کلخنگ, انجیر و ... بود. 

 

                      

همچنین به مناطق«اندیکا»,«شیمبار», «دلا», «چلو», و «تاراز» رفتیم که امسال نسبت به پارسال بسیار جالبتر شده بودند. جاده های خوب, حضور راهداری و نیز پلیس, آنتن دهی تلفنهای همراه و... همه امسال در این مناطق ایجاد شده بودند. 

در کنار این مناطق کوهستانی امامزاده های «شاهزاده علی» را زیارت کردم و «قدمگاه نوح نبی» در منطقه چاربیشه و «حضرت سلیمان» در منطقه «پبده لالی»؟ را دیدم.  

--------------- 

مدتی پیش خبرنگار مجله "بین المللی مهندسی برق و الکترونیک امریکا" IEEE Spectrum مصاحبه ای با من انجام داد. وقتی برای نشان دادن تجهیزات او را به چند مکان بردم در میان صحبتهایم جملاتی هم به طنز میگفتم و شوخی هم میکردم. اصلا فکر نمیکردم که این جملاتم را در مقاله اش که چند روز پیش در مجله چاپ کرده است بیاورد. "در جایی به شوخی گفتم که سیستم کنترل کامپیوتری سینکروترون بسی یک در آلمان مربوط به 20 سال پیش است. به نظر شما با این سیستم چه میتوان کرد وقتی کامپیوترها هر هفته در حال تغییر هستند؟"... مقاله جالبی است از تاریخچه, عملکرد و چگونگی کار اولین مرکز شتابدهنده سینکروترون خاورمیانه که البته در ایران نیست و در کشوری دیگر است!  عنوانش «اولین منبع نور سینکروترون در خاورمیانه» است.

فرمت چاپی مجله را برایم فرستاده اند و لینک اینترنتی آن هم در  وب سایت IEEE اینجاست

بازگشت از ایران

تعطیلات یکماهه در ایران به پایان رسید. الان در مدت چند ساعته بین دو پروازم در فرودگاه در حال چک کردن ایمیلها و .... هستم. 

در طول تعطیلات یکماه که علاوه بر سفر سالیانه به ایران؛ با دو هدف خاص به ایران رفته بودم؛ موفق شدم تنها یکی را انجام دهم. اما آنجا نسبت به سال گذشته تغییرات مثبتی هم کرده بود. خیابانهای شهرها اغلب منظم تر و تمیز تر شده بودند. همه چیز آرام تر و آزادتر شده بود؛ تغییرات مثبت در زیرساختهایی مثل جاده ها؛ مخابرات؛ بانکها و خرید الکترونیکی و ...کاملا محسوس بود. در ضمن افراد هم بر حسب موقعیتشان بیشتر انتقاد میکردند؛ از پایین نیاوردن قیمت مسکن؛ از پایین آوردن قیمت مسکن؛ از برخورد کردن پلیس با افراد متخلف؛ از برخورد نکردن پلیس با رانندگان متخلف؛ از پایین بودن قیمت کرایه تاکسی؛ از بالا بودن قیمت کرایه تاکسی.... 

امسال بر خلاف سالهای قبل هیچگونه سمینار یا ارتباطی حتی در حد تلفن! با دست اندرکاران شتابگر ملی کشور ایران نداشتم. یکی از دلایل آنبود که مسیر انتخاب شده برای اجرای آن غیر علمی و غیر فنی و غیر بومی به نظرم رسید. آنها میتوانستند براحتی در زمان کوتاهی و با بهره گیری از تجربیات جهانی در این زمینه و کمک ایرانیان متخصص و ارتباطات موجود آن را در مسیر درست قرار دهند. 

به جاهای مختلفی رفتم که احتمالا در پستهای بعدی مینویسم. اتفاقات جالبی در مدت یکماه برایم افتاد از صحبتهای مسافران در تاکسی تا سفرهای بیرون شهری..