خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

شتابدهنده دایموند

پروژه شتابدهنده دایموند در آکسفورد هم با شتاب و سرعت تمام بالاخره به بهره برداری رسید. چند سال پیش زمانیکه در مرکز دارزبوری بودم؛ همکاران من در آنجا هرگز به بهره برداری از این مرکز امیدی نداشتند. در سال ۲۰۰۲ پس از انکه مهندسان و فیزیکدانهای موسسه دارزبوری به انتقال محل ساخت این ابرمیکروسکوپ از وارینگتون به آکسفورد اعتراض کردند؛ وزیر علوم انگلستان طی حرکتی ناگهانی مدیر دایموند را عوض کرد؛ مدیر جدید شروع به جذب مهندسین و طراحانی جدید از اقصی نقاط اروپا کرد و البته با ارایه امکانات عالی و با تثبیت این پروژه در آکسفورد. اکنون این پروژه تقریبا در حال بهره برداری است. در انزمان تا آنجا که بیاد دارم تنها زمینی بود در آکسفورد به مساحت چندین برابر استادیوم ورزشی که با بلدوزر صاف شده بود. الان این پروژه که قرار است تا ۳۰ سال آینده بزرگترین و پر منفعت ترین مرکز علمی در انگلستان باشد کار خود را تقریبا اغاز کرده است. خبرش در بی.بی.سی

همکاران موسسه دارزبوری هم برای اینکه مخالفت خود را ادامه دهند در آنزمان پروژه ای را تعریف کردند با نام 4GLS . که به معنی منبع نور سینکروترون نسل چهارم. و حال آنکه دایموند یک شتابگر نسل سوم بوده است. چند هفته پیش که به انگلستان رفته بودم و همکاران موسسه دارزبوری را هم ملاقات کردم؛ در پروژه سینکروترون نسل چهارم یشرفتهای خوبی کرده بودند. ساختمانهای جدیدی در اطراف موسسه دارزبوری ساخته اند که در واقع یک انکوباتور یا مجتمع علمی تحقیقاتی را در خود جا داده است. اکثر همکاران آنجا که عموما از منطقه Cheshire  و مناطق شمال غربی هستند؛ کاملا عزم خود را جزم کرده بودند که در آنجا بمانند و روی پروژه های خودشان کار کنند؛ به جای اینکه به پروژه دایموند آکسفورد بروند.

محور شرارت

...در طول کنفرانس شتابگرهای اروپا؛ در مقابل نمایشگاه محصولات CosyLab با دکتر <مارک پلسکو> همصحبت شدم. او از جمله مدیران بسیار موفق دانشگاه و صنعت بوده است که توانسته در صنعت کنترل و نرم افزار شتابگرها بسیار سریع به پیشرفتهای جالبی با کمک همکارانش دست یابد. او که میدانست من و همکارم ایرانی هستیم خاطره جالبی را از یکی از دانشجویانش که در مرکز فرمی امریکا دوره پست دکتری میگذارند برایمان صحبت کرد... گفت بعد از نصب یک دستگاه فیدبک در مرکز فرمی که یک مرکز بین المللی هسته ای برای فیزیکدانها و مهندسین است نوبت به معرفی افراد همکار رسید. نوبت دانشجوی من شد؛گفت من جوزف هستم از کشور اسلوونی. نوبت به دانشجوی ایرانی رسید؛ گفت من احمد هستم از کشور محور شرارت...

 

 

ادینبورا ۲

..ادینبورا از شمال به دریای شمال وصل است؛ ما به ساحل آنجا رفتیم و مدتی هم در کنار ساحل روی صندلی نشستیم و صحبت کردیم. اکثر اتوبوسهای شهری در ادینبورا دو طبقه هستند و از روی طبقه دوم بهتر میتوان خیابانهای شهر را تماشا کرد. بلیط اتوبوس های شرکت واحد هم برای یک بار سوار اتوبوس شدن یک پوند (توی مایه های ۱۵۰۰ تومان ایران) هست و برای یک بلیط یک روزه تقریبا ۲.۲ پوند هست. از اتوبوسها که بگذریم هنگام پیاده روی و عبور از چار راهها حسابی گیج میشدم؛ چون مسیر حرکت ماشینها چپ-به-جلو هست؛ بر خلاف همه جاهای دیگر اروپا....

 در سالن آواز مرکزی ادینبورگ روی میز شامی که کنفرانس برایمان تدارک دیده بود در کنار فیزیکدانی نشسته بودم که از مسئولین بالایی مرکز سینکروترون اسپانیا بود؛ شخصیت جالبی بود که پروژه ما را میشناخت و به گفته خودش چندین بار برای گرفتن قول مساعد اتحادیه اروپا برای کمک به پروژه با خاویر سولانا تلفنی صحبت کرده بود. در مورد ایران و همچنین غذاها و جاهای دیدنی و نظام آموزشی اسپانیا صحبت کردیم. در مورد اینکه چرا جمعیت زیادی در امریکای شمالی و جنوبی به زبان اسپانیایی صحبت میکنند حرفهای جالبی زد. در مورد بازی فوتبال صحبت کردیم و اینکه ورزشگاه آزادی تهران جزو بزرگترین ورزشگاههای جهان از لحاظ حجم تماشاگران است.

سفرنامه اسکاتلند

... من از سفر اسکاتلند برگشتم. ادینبورا شهر قشنگی بود و بر خلاف انتظار که همیشه بارندگی داشت در مدت یک هفته ای که آنجا بودم هوا آفتابی و خنک بود. از مکان های مختلف تاریخی شهر هم دیدن کردیم که از جمله قلعه معروف ادینبورگ بود که در حدود ۵۰۰ سال پیش روی بلندترین تپه شهر ساخته شده بود. درون قلعه مکان خاصی برای نگهداری زندانیان بود و همچنین توپهای جنگی مربوط به آن دوران هنوز هم در آنجا بودند..به محض ورود به قلعه موسیقی محلی اسکاتلندی که چیزی شبیه موسیقی محلی لری هست توسط یک نفر درون قلعه به صورت زنده شروع شد. او لباس سنتی اسکاتلندی که شبیه دامن چارخانه بود به همراه تعدادی منگوله های رنگارنگ به تن داشت. ابزار موسیقی هم چیزی شبیه مشک بادکرده با چند تا سوراخ روی آن برای فوت کردن و باز و بسته کردن بود. تقریبا بازدیدمان از قلعه که به همراه نوشیدنی و خوراکی بود سه ساعت طول کشید...

درون شهر را هم گشتیم؛ مردم اسکاتلند مهربان و تا حدی صمیمی بودند. البته خسیس هم نبودند؛ هر چند که انگلیسیها همیشه از مردم اسکاتلند به عنوان افراد دهاتی و خسیس نام میبرند. از لحاظ جغرافیایی هم ادینبورا شهری تقریبا تپه ای و کوهستانی و سرسبز و چمنی هست. ساختار شهری هم با معماری قدیمی ولی کاملا تمیز؛ سازمان یافته و با امکانات قرن ۲۱ است. طبق قوانین آنجا شما هنگام ساخت ساختمان جدید بایستی ظاهر معماری قدیمی با آجرهای بزرگ قرمز یا سنگ را رعایت کنید ولی درون آن را طبق سلیقه خودتان طراحی کنید.. تقریبا در تمام میدانهای شهر مجسمه گاو (بعضا با پستان) به صورت سنگی یا نئوپلاست بود؛ ولی نفهمیدم گاو در اسکاتلند سمبل چه چیزی هست. شاید اشاره به منبع قدیمی درامد مردم شهر در چند صد سال پیش داشته باشد و شاید هم نه. یک نصفه روز هم به اتفاق هومن به کوهنوردی یکی از تپه های سنگی اطراف ادینبورا و چسبیده به هتل دانشگاه ادینبورا رفتم و در واقع اکسورژن خوبی بود. از روی این کوههای سنگی تمام شهر را میشد زیر پاهایت ببینی و به طرف شمال هم که نگاه میکردی دریای شمال یا همان «نورد سی» و جزیره ای درون آن آبی مایل به سفید بود.. بعد از ادینبورا با قطار به منچستر رفتم و در مسیر از شهرهای مختلف که تقریبا همه سرسبز و چمنی بودند گذشتم.

ده روز غیبت

من اوایل هفته آینده دارم میرم یه کنفرانس تقریبا یک هفته ای و دو سه روز هم میخام جاهای دیدنی بگردم سر جمع میشه ده یازده روز.

در این مدت توی این نظر خواهی هر کسی جملات با انرژی مثبت به قول آنتونی رابینز داره میتونه بنویسه که بقیه هم استفاده کنن. این جملات میتونن به زبان فارسی؛ آلمانی؛ اسپانیولی؛ انگلیسی یا حتی مکزیکی و پرتقالی و لیمویی و ساحل عاجی باشند. مثالی از چند جمله مثبت:

- موفقیت قله‏ای نیست که باید به آن رسید ، بلکه مسیری است که باید طی شود . مسیری که با پیشروی در آن ، به تکامل انسانی نزدیک‏تر می‏شویم . 
-زود خوابیدن و زود بیدار شدن؛ یک مرد را سلامت؛ ثروتمند و باهوش میکند.