خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

روزهای پایانی سال ۲۰۱۸

...مدت زیادیست که چیزی در اینجا ننوشته ام. یک دلیل ان نداشتن وقت کافی برای نوشتن در اینجا بوده است. امسال هم  البته مانند سال گذشته برنامه ای برای سفر به ایران ندارم. دلیل ان وضع قوانین جدید در دولت فعلی  ایران است  که عملا  مسافرت ما را بسیار دشوار و یا غیرممکن کرده است. 

 به جای مسافرت به ایران، البته مسافرتهای مکرری به کشورهای اطراف در اتحادیه داشته ام. وجه جالب اتحادیه اروپا، همین اسانی گشت و گذار و قوانین هوشمند و در عین حال آسان  و دوستانه برای ساکنین کشورهای عضو است.  ماه گذشته سفر جالبی به کشور سوئد داشتم . هر چند که سفری کاری  به مرکز اسپالاسیون اروپا بود، سفری برای همفکری با همکارانمان در انجا در زمینه طراحیهای مهندسی مرکز اسپالاسیون اروپا که در سال ۲۰۲۲  بعنوان بزرگترین مرکز اسپالاسیون در جهان شناخته خواهد شد. از قسمتهای مختلف در حال ساخت ان هم بازدید کردیم. هوا البته در این ماه از سال بقدر کافی سرد بود که مجبور بودی کلاه بر سر بگذاری. سوئد هم مثل همینجا از چند هفته پیش به استقبال سال نوی میلادی رفته اند. و اغلب نشانه های سال نو در خیابانها و خورد و خوراک و مغازه ها به وفور دیده میشد.

——————————

داستان زیبایی از مولانا وقتی مسافری بهمرا ه خرش  برای رفع خستگی سفر به خانقاهی وارد شد، خرش را به صاحب خانقاه میسپرد، و  شب هنگام...

چون سماع آمد از اول تا کران...مطرب آغازید یک ضرب گران

خر برفت و خر برفت آغاز کرد...زین حرارت جمله را انباز کرد

زین حرارت پای کوبان تا سحر...خر برفت و خر برفت گو ای پسر

چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع....روز گشت و جمله گفتند الوداع

و  صبح روز بعد به جستجوی خرش میگردد...

تو نیایی و نگویی مر مرا؟....که خرت را میبرند ای بینوا؟

و جواب صاحب خانقاه:

گفت والله آمدم من بارها ...تا تورا واقف کنم زین کارها

تو همی گفتی که خر رفت ای پسر....از همه گویندگان با ذوقتر