خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

Antimatter, dark matter and dark energy

مدتی پیش سفری به مرکز «سرن» در سوییس داشتم. هدف جلساتی حضوری دو روزه برای همفکری با دو گروه در آنجا بود در زمینه طراحی و ساخت چند وسیله بیم یابی پروتون  و همچنین یک کیکر پالسی سریع در شتابدهنده بود. البته علاوه بر همفکری در طراحی خود دستگاهها، قسمتهای الکترونیک آنالوگ برای این تجهیزات را هم بحث کردیم. در کنار این جلسات از چند قسمت شتابدهنده سینکروترون پروتون و از جمله مرکز تولید «ضدماده» antimatter که تنها مرکز تولید و ذخیره «ضدهیدروژن» در جهان است دیدن کردیم. وجود ضدماده در زمانهای قدیم بیشتر در داستانهای تخیلی مطرح میشد ولی به یمن اثبات ریاضی احتمال وجود آن در قرن پیش ، و سپس دیدن آن توسط فیزیکدانان در چنین دهه پیش، سرانجام مرکز «سرن» موفق به تولید «ضد پروتون و ضد الکترون» و سرانجام «ضد هیدروژن» در این مرکز شده است. 
برای تولید ضد پروتون، با استفاده از سینکروترون پروتون چند ده کیلومتری در تونل زیرزمینی سرن، انرژی پروتون ها را به مقدار بسیار بالا میرسانند و انها را به میله های ایریدیوم میکوبیدند. عمل کوباندن collider در سرن، آدم را یاد هوشمندی کلاغهایی مینداخت که برای خرد کردن گردو آن را انقدر از ارتفاع به زمین میکوبند تا پوسته ان بشکافد.
در این پروسه کوباندن پروتونها در سرن،  ذرات پرانرژی فراوانی تولید میشد که «ضدپروتون» هم جزوی از آنها بود. سپس با کمک میدانهای آهنربای مغناطیسی، ضدپروتون ها را جدا میکردند. بعد با کمک شتابدهنده ای دیگر و امواج الکتریکی رادیوفرکانسی ناهمفاز ، شتاب و انرژی ضدپروتونها را کم میکردند و در آخرین مرحله با کمک یک فویل انرژی آنها را به حدی پایین میرساندند که قابل ذخیره کردن باشند. البته از انجا که ضدماده در صورت لمس ماده، هم خود و هم ماده را محو میکند، محفظه هایی الکترومغناطیسی استفاده میشد که با کمک میدانهای الکتریکی و مغناطیسی انها را در فضا بدون اتصال به هرگونه ماده فیزیکی ذخیره میکردند. قیمت یک گرم«ضدپروتون» تقریبا معادل قیمت ده تن طلا است!!  
ضدالکترون یا پوزیترون از جمله ضدماده ایست که بصورت طبیعی از بعضی ایزوتوپها منتشر میشود و در دهه اخیر کاربردهای زیادی در صنایع داروسازی و پزشکی مثل پت اسکن PET Scan پیدا کرده است. با تزریق این ایزوتوپ به بدن، پوزیترونها در بدن آزاد میشوند و بعد از برخورد به الکترونهای داخل بدن، پرتوهای گاما را منتشر میکنند که اساس تشخیص وضعیت بافت بیمار است...
البته «ضدماده» گاها در میان عامه، با ماده تاریک و انرژی تاریک اشتباه گرفته میشود. حال آنکه اصلا تشابهی بین انها وجود ندارد. ضدماده تقریبا بصورت علمی شناخته شده و قوانین فیزیک درباره آن صادق است و در مرکز شتابدهنده انرژی بالای اروپایی «سرن» و به شکل ابتداییتری در آزمایشگاه  «فرمی» تولید شده است. اما انرژی تاریک که بیش از ۶۸ درصد عالم را تشکیل میدهد مربوط به کیهانشناسان است و کاملا ناشناخته است و قوانین فیزیک و دانش کنونی ممکن است در مورد آن صادق نباشد. ماده تاریک هم که حدود ۲۶ درصد عالم را تشکیل میدهد، اصلا قابل دیدن توسط هرگونه تلسکوپ یا ردیابهای نوری و دتکتورهای الکترومغناطیسی نیست. اسم ماده تاریک بدلیل رنگ آن و یا جای خالی آن در آسمان نیست، بلکه به این دلیل است که به امواج الکترومغناطیسی و یا هر وسیله ساخت بشر، واکنش نشان نمیدهد و در نتیجه میشود گفت که اصلا وجود ندارد. ولی بدون وجود آن محاسبات علمی کیهانی موجود غلط از آب درمیاید. پس ماده تاریک و انرژی تاریک هر دو وجود دارند. ولی علم و نظریه های علمی موجود در مورد آنها جواب قاطع نمیدهد.
بطورخلاصه با دانش فعلی، حدود ۶ درصد انرژی-جرم جهان اعم از ماده یا انرژی قابل تشخیص است و رفتارش در حالت ایده آل قابل پیش بینی تحت قوانین علمی نظیر چهار نیروی بنیادی فیزیک است.این همان جهانیست که انسان و تجهیزاتش از تلسکوپهای کیهان شناسی برای رصد اجرام بینهایت بزرگ گرفته تا شتابدهنده های ذرات برای رصد ذرات بینهایت کوچک تاکنون شناخته است.  بنظر میرسد ۹۴ درصد جهان فعلا معلوم نیست که چیست و یا از چه قوانینی طبعیت میکند!! 
بعد از سفر کوتاه و کمپکت دور روزه مان ، و گشت کوتاهی در ژنو برگشتیم. یادم میاید اولین بار پانزده شانزده سال پیش که به سرن در نزدیکی ژنو رفتم بدلیل عضو نبودن سوییس در اروپای شنگن، باید از طریق مرز فرانسوی مرکز سرن  وارد میشدی. حالا ولی بدلیل عضویت سوییس در اروپای شنگن، همه درها بروی افراد مدعو باز است.

فوت کوزه گری در علم و فناوری

وقتی به تاریخ علم مدرن و بخصوص علم فیزیک نگاه میکنم، شلوار جین ی برایم مجسم میشود که هر چند دهه قسمتی از آن پاره میشود و دانشمندان مجبور میشوند آن را «وصله پینه» کنند. دانشمندان نمیتوانند شلوار را عوض کنند، فقط مجبورند روی قسمت پاره شده اش یک وصله یا با اصطلاح لاتین extension بدوزند. من اصطلاحا یک دانش اموخته مهندسی بوده ام ولی بواسطه کارهایی که طی دو دهه در پروژه های فیزیکی انجام داده ام، و مطالعات تفریحی در این زمینه، درک شخصی نسبتا مناسبی در این زمینه پیدا کرده ام. شاید تا چندین قرن پیش تنها فیزیک کلاسیک در حد قانون گرانش خیلی ابتدایی، جوابگوی پدیده های اطراف و صنایعمان بود. بعنوان مثال چرا سیارات دور خورشیدشان میچرخند یا قانون جاذبه روی زمین چکار میکند. بعدها که امواج و نیروهای الکترومغناطیسی پدیدار شدند، دیگر اعتبار قانون گرانش محدود به اجسام بزرگ شد و نیروهای الکترومغناطیسی بعنوان نیروهای اصلی توجیه حیات بشری و طبیعت و صنعت شناخته شدند. زمانیکه اتمها بصورت دقیقتر شناخته شدند، نیروهای الکترومغناطیسی هم اعتبار خود را در محدوده اتم و زیر اتم از دست دادند ، چرا که بر مبنای این نیروها امکان قرار گرفتن چندین پروتون در کنار هم در هسته اتم غیرممکن است. انها چنان نیروی دافعه عظیمی نسبت بهم دارند که میتوانند همدگیر را به درو دیوار بکوبند. در اینجا علاوه بر نیروی بنیادی اول یعنی گرانش، نیروی بنیادی دوم یعنی الکترومغناطیسی هم اعتبار خود را از دست داد. دومین وصله پینه فیزیک بنام «نیروی قوی» برای توجیه وجود پروتونها در کنار هم ایجاد شد. تا سالها فیزیکدانان نفس راحتی کشیدند تا اینکه مواد پرتوزا و انتشار پرتوها در ابعاد زیراتمی شناخته شدند . اینجا هم سه نیروی بنیادی قبلی فیزیک اعتبار خود را از دست دادند و وصله پینه سوم یعنی «نیروی ضعیف» ایجاد شد تا بتواند این پدیده را تفسیر کند. تا امروز همین چهار «نیروی بنیادی طبیعت » تقریبا تمام پدیدهای عالم و فناوریهای موجود را تفسیر میکنند. اما شما باور نکنید. از چند دهه پیش به موازات فیزیک کلاسیک، فیزیک کوانتوم هم بصورت کاربردی وارد زندگی مردم شده است و هر چند که فیزیک کلاسیک را کاملا نفی نمیکند ولی بعنوان جایگزین معتبرتری برای توجیه پدیده های ریز استفاده میشود.

بعنوان مثال طبق یکی از نظریات کوانتمی و البته آزمایش معروف دو شکاف در مورد فوتون، ذرات زیراتمی و در کل وضعیت اشیا حالتی شبیه ابر و یا موج دارند، آنها دارای تابعی موجی هستند که تا موقعی که به آنها نگاه نشود خواه توسط انسان یا ماشین و دستگاه ، بصورت ذره در نمی آیند. تماشا کردن یا اصطلاحا observation این ذرات، تابع موجی آنها را فرو میریزد و آنها را بصورت ذرات با وضعیت مشخص در حافظه جهان و مشاهده کننده تثبیت میکند.  مثال مقایسه ای: صفت جالبی در زبان فارسی است که  به کسی که کاری را بصورت عالی متفاوت با دیگران انجام میدهد میگویند «فووت کوزه گری دارد». برای چنین شخصی به یمن شناخت درست حرفه اش، تابع موجی احتمالات کوانتمی حرفه اش فرو ریخته و تبدیل به یک وضعیت مشخص و معین و تثبیت شده است. یعنی احتمالات خطا ازبین رفته و نتیجه کارش همیشه عالی است.

اگر درست حدس زده باشم شاید بپرسید حالا چه اهمیتی دارد فیزیک کوانتم درست باشد یا کلاسیک. اصلا اتفاقات زیراتمی چه فرقی به حال من و مردم کوچه و بازار میکند؟؟

جواب من آنست که اول باید بگویم که غالب دانشمندانی که عمیقا در علم کنکاش کرده اند (رجوع به زندگینامه فیزیکدانهای بزرگ) به این نتیجه میرسند که در پایان در لایه ای عمیقتر از مردم کوچه و بازار  دچار عدم توانایی فهم جهان هستی و گیجی شده اند. دومین پاسخ اینست که به احتمال زیاد اگر  توسعه دهنده و طراح صنایع مدرن نیستید و یا فناوری در حد کار با ذرات زیراتمی ندارید، و تنها استفاده کننده از تکنولوژی هستید ، واقعا فرقی نمیکند کدامشان درست باشد.اما اگر بعنوان مثال تولید کننده دستگاه MRI برای درمان بیماران سرطانی هستید یا توسعه دهنده مغناطیسهای سوپرهادی، دیودهای نوری، کامپیوترهای کوانتومی، لیزرها، ترانزیستورها و پروسسورها و چیپهای نیمه هادی هستید، درک و سپس توسعه این صنایع نیاز به قبول و اعتماد به نظریه کوانتوم در کنار فیزیک کلاسیک دارد. 

البته ممکن است در آینده ، دانشمندان در «مرکز اروپایی سرن »در سوییس متوجه شوند که این نظریه هم قابل اعتماد نیست. ولی در هر صورت فعلا در زمینه های گفته شده درست جواب میدهد، و مهمتر اینکه نظریه جایگزین مناسبتری پیدا نشده است. آیا روزی بجای وصله پینه کردن، شلوار علم فیزیک عوض میشود؟ 

آن قصر که جمشید در آن جام گرفت

آهو بچه کرد و روباه آرام گرفت

بهرام که گور میگرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

«عمر خیام»