خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

گزارش کاری

دارم چند تا گزارش کاری اماده میکنم برای Dipole magnet design, Longitudinal Coupled bunch Instability for ELETTRA and EU HOM free Cavity و همچنین BPM Pick up positioning in the vacuum chamber.. یک پروژه و یا طراحی را انجام دادن یک طرف و گزارش نوشتن هم یکطرف. حتی برای دوران دانشگاه هم تز و پایان نامه و ... چندان علاقمندانه نبود. همیشه گزارش کاری نوشتن برای من از بقیه کارها سخت تر بوده. هر چند که گزارش بزبان انگلیسی خیلی راحت تر هست تا اینکه بخواهم به زبان فارسی بنویسم. جملات انگلیسی معمولا کلیشه ای هستن و میشه گفت استاندارد؛ در نتیجه راحت میتونی جملات یک گزارش یا مقاله دیگر رو توی گزارش خودت کپی کنی. این مطلب در مورد زبان آلمانی هم همینجوریه. در صورتیکه نوشتن فارسی برای خیلی افراد مشکل تر هست. شاید به خاطر اینه که یک مفهوم رو در زبان فارسی میشه با چندین جمله مختلف بیان کرد و این شخص رو  سر درگم میکنه که کدوم یکی رو انتخاب کنه. آخر سر هم بی خیال جمله میشه؛ در نتیجه یک گزارش به زبان فارسی معمولا خیلی خلاصه و تلگرافی از توش در میاد؛ که همش جدول و عکس و نموداره؛ یه چیزی توی مایه های چند دقیقه قبل از پخش Euronews «یورو نیوز» که No Comment رو پخش میکنه و یه سری عکس بدون صحبت نشون میده. 
موتور یخچال خانه پریروز سوخت و در نتیجه تعطیلات آخر هفته اصلا خوش نگذشت. حالا امروز قراره تکنسین بره و موتورش رو عوض کنه.

هزینه یک پروژه

دیروز با ویگنولا در مورد این لابراتوار صحبت میکردم. از او در مورد هزینه کلی لابراتوار پرسیدم که چه عددی را در ذهنتان برای یک دوره پنج ساله راه اندازی تا سال ۲۰۰۹ در نظر گرفته اید؟ گفت حدود ۱۴ میلیون یورو؛ البته فقط برای تجهیزات ونصب. این رقم خیلی کوچکی هست در مقایسه با پروژه های مشابه مثلا در کانادا که در حدود ۱۷۰ میلیون یورو و دیاموند در انگلستان که در حدود ۳۵۰ میلیون یورو هست. خاطره ای را هم از برگشتش به ایتالیا و کار روی Electron Positron Collider برخورد دهنده ذرات فراسکاتی تعریف کرد. گفت که:
 «در سال ۱۹۸۹ قراردادم را برای کار با آزمایشگاه ملی آرگون در ایلینویز امریکا امضا کردم؛ ولی بدلایلی دو ماه بعد تصمیم گرفتم که به ایتالیا برگردم و در آنجا برخورد دهنده ذرات فراسکاتی را طراحی و ایجاد کنم. همه همکاران آزمایشگاه آرگون در آنزمان میگفتند که تو عقلت را از دست داده ای که میخواهی برگردی و در ایتالیا کار کنی؛ و حال آنکه اصلا چیزی در آنجا وجود ندارد. خلاصه با هر زحمتی بود قراردادم را فسخ کردم و به ایتالیا برگشتم؛ بعد از حدود دو ماه پروپوزال برخورد دهنده ذرات را به مجلس و شورای علوم بردیم و در مدت هشت ماه توانستیم یک دوم هزینه کل پروژه را دریافت کنیم. بعد از حدود پنج سال آزمایشگاه دافنا فراسکاتی را بطور کامل راه اندازی کردیم و توانستیم اولین همکنش الکترون و پوزیترون را در انزمان انجام دهیم.»
البته بعد از پایان صحبتهایش گفتم که البته این نکته مهم است که اینجا قوانین و مسایل با ایتالیا خیلی متفاوت است.

تجربه

دارم متن قرارداد مربوط به ساخت الکترومگنتها را اماده میکنم. تقریبا ۳۵ صفحه هست. البته متن اصلی قرارداد را از چنین پروژه ای که در ایتالیا بود گرفته ایم وآنرا در واقع برای پروژه خودمان بازنویسی میکنم؛ با برخی تغییرات فنی. همیشه در هرکاری مطمئن ترین و سریع ترین راه استفاده از تجربیات قبلی در آن زمینه هست. و حتی در تجربیات شخصیه خودم به این نتیجه رسیده ام که یک طراحیه موفق همیشه طرحی است که بر پایه یافته های دیگران و کارهای انجام شده قبلی استوار باشد.
 ....
یکی از دوستان سویسی ام مدتی پیش در مورد کلمه انشالله در کشورهای مختلف و منظور آن از تجربیاتش که مدتی به عنوان مهندس مجری برای بعضی پروژه های فرستنده و گیرنده های مخابراتی در مناطق خاورمیانه صحبت میکرد که برایم جالب بود. میگفت که در ادارات کویت «انشالله که انجام میشود» یعنی  کار مورد نظر هرگز انجام نمیشود. در دوبی و بحرین یعنی به احتمال زیادی انجام میشود. و در ترکیه یعنی با احتمال کمی انجام میشود. و البته خیلی هم جدی میگفت.

شوک الکتریکی

ناپلئون یه جایی گفته: «از من درخواست کنید که یکماه مدام سخنرانی کنم؛ ولی از من نخاهید که یکساعت سر جلسه امتحان دوران دبستانم بنشینم.» واقعا امتحان دادن معمولا سخته؛ حالا چه بچه دبستانی باشی؛ چه توی سن ۵۰ سالگی. 
امروز مدیر اداری آمده بود اتاقم؛ به محض ورود یک شوک الکتریکی بهش وارد شد که فکر کنم هنوز هم تعادلش رو بدست نیاورده. ماجرا اینبوده میباشد که اتاق من بعضی قسمتاش با یک دوره آلومینیوم پوشش داده شده دستگیره درب هم موقعی که درب بسته باشد با این مدار متصل میشه. خلاصه به خاطر وجود الکتریسیته ساکن؛ اگه در این صورت کسی به درب دست بزنه و بدنش اختلاف پتانسیل داشته باشه با دستگیره؛ اونوقت یه شوک کوچک بهش وارد میشه؛ که این شوک بعضی وقتا آدم رو متمرکز تر میکنه. دکتر هانی هم همین اتفاق براش افتاد؛ وقتی در رو باز کرد یه لحظه شوکی بهش وارد شد که بیچاره زبونش چند ثانیه ای بند اومد. من که خنده ام گرفت؛ هانی هم بعد از چند ثانیه زد زیر خنده و گفت (البته به انگلیسی) ای ول؛ از این به بعد بایستی حواسم باشه با تجهیزات ضد برق گرفتگی وارد اتاق شما بشم.