خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

امواج موبایل برای سلامتی مضر است

توی چند روز گذشته یک سری مصاحبه داشتم با برخی خبرگزاری های داخلی. علت آن هم اینست که قرار است موضوعی در هفته های آینده در مجلس ایران مطرح شود که چون من هم به نوعی اطلاعاتی فنی در این زمینه داشتم مخاطب واقع شدم. امروز یکی از خبرگزاریها به موبایلم تماس گرفت و در حدود ۴۰ دقیقه مصاحبه تلفنی طول کشید. الان متوجه شده ام که واقعا وقتی میگویند امواج گوشی های موبایل برای سلامتی مضر هستند حداقل برای من درست است چون گرمای غیر قابل تحملی در اواخر مصاحبه روی گوش سمت چپم که موبایل را داشتم احساس کردم.

هوا هفته گذشته برای چند روز کاملا گرم شد ولی امروز دوباره خنک شده است.

خواندن کتاب «نیروی حال» اثر اکهارت تول را برای اوقات تفریح به همه پیشنهاد میکنم هر چند که خودم هنوز مطالعه نکردم ولی چند برگ آنرا دیدم کتاب جالبی است به خصوص برای انهایی که درگیر افکار وحشی ذهنی هستند.

پروژهای شتابدهنده

دایرکتور فنی پروژه به دلیل بیماری از پروژه خارج شده و به جای آن شخصی که اکنون رییس بخش Accelerator Physics یا فیزیک شتابدهنده سینکروترون سولیل در فرانسه است احتمالا تا دو هفته دیگر جایگزین او میشود.

موج ساخت شتابدهنده ها برای تحقیقات صنعتی و فیزیک و علوم فنی از اواخر دهه ۸۰ میلادی بوجود آمد. در آنزمان در اروپا؛ امریکا و ژاپن متخصصین فراوانی در زمینه علوم مهندسی و فیزیک تربیت شده بودند؛ ساختار فکری و نحوه تفکر دانشمندان در انزمان کمی با نحوه تفکر دانشمندان این سالها در اروپا متفاوت بود. در انزمان مهندسین بسیار واضح و شفاف میاندیشیدند و بنیانهای فکری قدرتمندی داشتند. حتی در روش زندگی روزمره و عادی خود دیدگاههای روشن و آفتابی داشتند. از طرفی ساختار صنعتی کشورهای صنعتی به گونه ای بود که براحتی میتوانستند هر تجهیزی را طراحی کنند؛ اسمبل کنند و بسازند. اکنون بسیاری از سازندگان شتابدهنده ها در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی بازنشسته شده اند و نسل بعد از آنها دیگر توانایی انجام کارهای بزرگ قبلی را ندارد. این را میتوان در نحوه انجام پروژه ها در اروپا دید. اولین دایرکتور فنی اینجا سازنده شتابگر ۸۰۰ام.ای.وی «بسی یک» در سال ۱۹۷۹ در آلمان بود. او همچنین شتابگر  GeV ۲.۵  «انکا» در آلمان را درسال ۱۹۹۵ بر عهده داشت. دایرکتور بعدی هم سازنده برهم کوبنده الکترون-پوزیترون کولایدر «دفنا» در فراسکاتی ایتالیا در سال ۱۹۸۷ بود. او قبلا هم در ساخت پروژه ملی شتابگر در امریکا ALS درسال ۱۹۸۴ عهده دار مهمی بود. هر دو در مورد انجام یک پروژه شتابگر نظر مشابهی داشتند و آن اینکه برای پیشبرد یک پروژه صنعتی پیشرفته دو عامل مهمند یکی نیروی انسانی اموزش دیده و دیگری صنعت پویا در منطقه پروژه یا خودکفایی نسبی صنعتی. نبود عامل دوم باعث خروج آرام هر دو دایرکتور فنی از پروژه بوده است.

امامزاده

عکسی را رئوف برایم ایمیل کرده است که حیفم امد توی وبلاگ نگزارم. عکس امامزاده ای در چهاربیشه است. هفت هشت سال پیش آنجا رفته بودم. امامزاده روی تپه ای قرار داشت که مشرف به روستای چاربیشه بود که با مسجدسلیمان حدود ۲۰ کیلومتر فاصله داشت. مردم روستا به آن <پیر> میگفتند. زیر تپه چشمه ای جاری بود که به قول مردم آنجا تابستانها آب شیرین سرد و زمستانها آب گرم داشت. در چند متری زیر تپه امامزاده سوراخی چند اینچی درون سنگ بود که میگفتند سنگ آسمانی سالها پیش سوراخ کرده است.  آنجا برای همه افراد ان روستا تقدس خاصی داشت. توی این امامزاده تا انجا که بیاد دارم فوق العاده آرام و جذاب بود. وارد ان که میشدی بوی جالب شمع را میشنیدی. روی سکوی داخلش ظروف قدیمی و کتابهایی بود و برگه هایی که بعضی افراد انجا میامدند مینوشتند و میگذاشتند. پارچه های سبز رنگ زیادی به دیوارهایش اویزان بود که بعضی مردم قسمت کوچکی از آنرا میبریدند و به همراه خود میبردند. خیلیها این تکه های کوچک سبز رنگ پارچه متبرک را به درب منزل؛ توی ماشین و یا توی کیفشان میگذاشتند...

سالروز وبلاگ نویسی

الان داشتم روی کامپیوترم خاطرات چند سال پیشم را میخواندم چقدر اتفاقات و تغییر و تحولات در چند سال رخ داده است؛خیلی. البته منظورم خاطرات شخصی و خصوصی است؛ نه چیزهایی که توی این وبلاگ اینجا مینویسم. نوشته های وبلاگ معمولا مسایل عمومی هست و تجربیات و اطلاعاتی هست که ممکن است بدرد بعضی خواننده ها بخورد و بدرد بعضی خواننده ها هم نخورد. البته من به همه پیشنهاد میکنم که وبلاگ شخصی داشته باشند. وسط کشیدن وقت هم یک بهانه غیر منطقی است. میدانم همه به اندازه کافی وقت دارند. پاپ بندیکت رهبر مذهبی اروپا یا نیکول ارمسترانگ استاد کارکشته فیزیک استانفورد یا محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران و یا مایکل مور کارگردان برجسته هالیوود از خیلی افراد وقت آزاد کمتری دارند ولی جالب است که همین چهار نفر وبلاگهایی دارند که از جمله پر خواننده ترین وبلاگها محسوب میشوند. در واقع وبلاگ نوشتن هم چیزی شبیه کتاب خواندن یا کتاب نوشتن یا کار هنری کردن است که بعضیها دوست دارند وبعضی هم نه. در هر صورت وبلاگ نوشتن مفید است.

 این نطق من بود به مناسبت سالروز اولین نوشته ام در وبلاگ.

شعر

هر چند که اصولا بصورت حرفه ای اهل شعر نیستم و تنها بعضی اوقات برای تفریح و یا برداشت خاص شعر میخوانم؛ آنهم اشعار مولانا و حافظ. پریشب در حالیکه تلویزیون روشن بود و فیلم هالیوودی آن-فیت-فول Unfaithful را نشان میداد کتاب مثنوی معنوی مولانا دفتر چهارم را ورق میزدم. شعری را دیدم که جالب بود:

«دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی..

این طبیبان بدن دانش ورند       برسقام تو ز تو واقف ترند

پس طبیبان الهی در جهان...چون ندانند از تو بی گفت دهان؟

هم ز نبضت هم ز چشمت هم ز رنگ...صد سقم بینند در تو بی درنگ

کاملان از دور نامت بشنوند...تا به قعر باد و بودت در دوند

بلکه پیش از زادن تو سالها...دیده باشندت ترا با حالها

بعد هم داستان اینکه بویزید؛ تولد ابوالحسن خرقانی را هنگامی که از دشتی عبور میکرد به دوستان خود پیش بینی کرده بود و حتی «نشان دادن صورت او وسیرت او یک به یک و نوشتن تاریخ نویسان جهت رصد..»