خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

سیمرغ آزمایشگاه‌های علمی و پژوهشی

چند سال پیش در کنفرانسی شرکت کرده بودم در زمینه شتابدهنده های ذرات.  موقع شام بحثی شد راجع به «کیکرهای مربوط به تیونینگ بتا» در سینکروترون. من در ان موقع کیکری را برای رینگ سینکروترون طراحی کرده بودم و مطالعات خوبی در این زمینه داشتم. درضمن طراحی کیکرها در سینکروترون بسیار شبیه بی.پی. ام هاییست که تجربه خوبی داشتم. کیکرهای تیونینگ یا  kickers tune shakers  تجهیزاتی هستند که در حلقه انبارنده خلا  قرار میگیرند و کارشان  تولید میدان الکترومغناطیسی در فرکانسهای مختلفی است که بصورت مصنوعی باعث تحریک و لرزش خفیف باریکه شود. از آنجا که باریکه الکترونها درحلقه خلا در یک فرکانس بسیار خاص دچار لرزش شدید میشوند، با کمک یک پیکاپ در نقطه ای دیگر از حلقه خلا میتوان لرزشهای باریکه را مشاهده کرد که ناگهان در یک فرکانس خاص بسیار بیش از حد نرمال میلرزد. از آنجا میتوان فرکانس بسیار خاص باریکه را پیدا کرد که مولفه مهمی از کار شتابدهنده های حلقوی است.  همکاری از آزمایشگاه سینکرروترون مهمی  امده بود که میگفت نمیداند چرا کیکرشان توان مایکرویو زیادی مصرف میکند و در قبال دریافت توان آر.اف، فقط مقدار کمی باریکه الکترون را  اصطلاحا میلرزاند. آنها این کیکر را دو سال پیش  از آن ساخته بودند و بعد از نصب آن در حلقه خلا سینکروترون  متوجه شدند که باریکه را به اندازه کافی نمیلرزاند. روز بعد کمی با او گفتگو کردم و فرکانس آر.اف و مشخصات کیکر و بی.پی.ام  را بازبینی کردیم.  ولی سرانجام متوجه شدم که طول استریپ بی.پی.ام کیکرشان را به جای یک چهارم طول موج مایکرویو یعنی حدود 21 سانتیمتر، یک دوم یعنی 42 سانتیمتر طراحی کرده بودند.  این درست شبیه سطل آبی است که کف آن سوراخ است و تو انتظار داشته باشی انرا با آب پر کنی.  یک دوم طول موج از دید امواج الکترومغناطیسی ، یعنی سطل سوراخ و اتلاف تقریبا همه انرژی آر.اف. او بعد از این گفتگو متوجه این اشتباه فاحش شده بود ولی  دو سال بعد از نصب در شتابدهنده ، آغاز به طراحی و ساخت  کیکر یا بی.پی.ام جدید تقریبا کار غیرممکنی بود.  این در طراحی  بی.پی.ام و یا کیکرها  آنقدر بدیهی است که نیاز به شبیه سازی کامپیوتری و غیره ندارد. بعضی اوقات دقت بیش از حد در جزییات کم ارزش تر ، طراح را از دیدن بدیهی ترین پارامترهای ساخت یک تجهیز باز میدارد. 

.......................................................

خیلی سال پیش فیلم سینمایی دیدم که اسمش خاطرم نیست. در قسمتی از ان ابیاتی از سیمرغ عطار نیشابوری خوانده شد. بعدها داستان سیمرغ عطار را خواندم. مراکز و لابراتوارهای تحقیقاتی  و بومی سازی تکنولوژی  دقیقا نمایی از داستان سیمرغ عطار است. در واقع مسیر و چالشهای ساخت مراکز تحقیقاتی بزرگ و تکنولوژیهای پیشرفته از جمله آزمایشگاههای شتابدهنده  ذرات است که آنها را به راههای مهم کمک به اقتصاد و توسعه زیرساخت کشورها تبدیل میکند نه فقط داشتن آنها بصورت turn-key یا درخواست از یک کشور دیگر برای ساخت آن.  در میان کشورهای صاحب آزمایشگاههای شتابدهنده ذرات که من میشناسم، بیشتر کشورها در غالب کنسرسیومهای ملی داخلی  یا بین المللی طراحی و ساخت شتابدهنده های ذرات را عملی کرده اند و منافع بیشمار فنی حاصل از سرریز تکنولوژی بدست آمده را در صنایع حیاتی دیگر استفاده  کرده اند. البته در میان کشورهای توسعه یافته معدود کشورهایی هم بوده اند که بدلیل نداشتن دانش فنی لازم و از طرفی نیاز و عجله برای داشتن آن ؛ در واقع یک لابراتوار شتابدهنده را بصورت تقریبا  turn-key  با کمک کشور دیگر در کشورشان نصب کرده اند. دو کشور استرالیا و کانادا از معدود کشورهای دارای آزمایشکاه ملی شتابدهنده ذرات سینکروترون هستند که تقریبا چنین کاری کرده اند.  البته نتیجه آن را نیز براحتی در این کشورها میتوان دید که بعد از دو دهه  نتوانسته اند نظیر سایر کشورهای توسعه یافته،  تاثیر قابل توجهی در پیشرفت صنعت شتابدهنده ذرات داشته باشند.  هر چند که از مزایای داشتن چنین صنعتی بهره برده اند.

در داستان سیمرغ عطار گروهی از پرندگان تصمیم به یافتن پادشاهی برای مرغان میکنند. آنها مجمعی برگزار کرده  و در این میان پیر دانا «هدهد»  ،  نام پادشاهی را به  آنها میگوید که نامش «سیمرغ» است  و در کوه «قاف» ساکن است. 

مجمعی کردند مرغان جهان      آنچه بودند آشکارا و نهان

پس همه با جایگاهی امدند       سر به سر جویای شاهی آمدند

هدهد آشفته دل پر انتظار     در میان جمع آمد بی قرار

تیزفهمی بود در  راه آمده        از بد و از نیک آگاه آمده

انبوه مرغان پرواز به سمت کوه دور دست قاف برای یافتن پادشاه  را آغاز میکنند ولی  گروه گروه در میانه راه پاپس میکشند و پس از عبور از «هفت شهر»، از انبوهی از مرغان تنها سی مرغ در مسیر میمانند.   عطار در پایان این داستان نتیجه میگیرد که تلاش و پرواز در  مسیر حرکت برای یافتن پادشاه بود که این سی مرغ را به پادشاه تبدیل کرد. و «هدهد دانا» از همان اول میدانست که پرنده سیمرغ تنها در خیال است و مرغان بعد از این مسیر سخت پادشاهان واقعی زندگیشان میشوند.