خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

برگشت از مرکز شتابدهنده

از سفر به مرکز سینکروترون خاورمیانه برگشتم. در مدت تقریبا دوازده روزه در مرکز شتابدهنده همه کارهای لازم برای انتقال داده ها به مهندسین مربوطه در آنجا و آموزشهای لازم البته بسیار فشرده انجام شد. روزهای آخر هم بدلیل بارش باران فراوان هوا بسیار تازه شده بود و فرصتی شد تا کمی در خیابانهای اطراف برای یادآوری زمانی که در آنجا برای پروژه سینکروترون اقامت داشتم پیش بیاید. چند روزی هم با اتومبیل در «امان» و خارج از آن در مسیر «سالت» منتهی به محل استقرار شتابدهنده رانندگی کردم و جالب بود که حس مسابقه سرعت در جاده ها دوباره برایم زنده شد! وقتی در جاده های کشورهای خاورمیانه رانندگی میکنی خود به خود این حس در شما بوجود میاید که از ماشین بغلی سبقت بگیری بهمین سادگی و بدون هیچ علتی! همچنین این حس بوجود میاید که اگر چراغ راهنمایی زرد شده است بجای کاهش سرعت؛ روی پدال گاز فشار دهی تا به چراغ قرمز بر نخوری. غذاها به خصوص در رستورانهای عراقی و لبنانی هم فوق العاده بودند.... 

-----------

اما مسیر برگشت بدلیل کنسل شدن هر دو پروازم بسیار خسته کننده بود. پرواز نصف-روزه برگشت حدود یک و نیم روز طول کشید. حدود سه ساعت قبل از پرواز لوفتانزا به «فرانکفورت»؛ پرواز بطور کامل کنسل شد و به این دلیل مسئول چک-این بلیطم را به پرواز ایرفرانس به مقصد پاریس منتقل کرد. خوشبختانه تنها حدود یک ساعت یا کمتر تفاوت حرکت داشتند و در فرودگاه معطلی نداشت. بعد از ورود به پاریس در فرودگاه «شارل دو گل» ولی پرواز کانکشن دومم به اینجا هم کنسل شد! در نتیجه پروازمان به حرکت بعدی که حدود چند ساعت بعد بود منتقل شد؛ ولی آن هم کنسل شد. پس برای اقامت حدود ۱۲ ساعته تا صبح فردا با هزینه شرکت هواپیمایی به هتلی در مرکز پاریس منتقل شدیم. اگر از اتلاف وقت یکروزه بگذریم؛ اقامت در هتل «نووتل» کاملا راحت و با سرویس دهی خوب بود. فردا صبح بالاخره پرواز به اینجا انجام شد و ما برگشتیم... 

-----------  

نردبان این جهان ما و منی است   عاقبت این نردبان افتادنی است 

لاجرم هر کس که بالاتر نشست   استخوانش سخت تر خواهد شکست  

«مولانا»

 

سفر کوتاه به خاورمیانه

چند روزیست که به مرکز شتابدهنده خاورمیانه آمده ام تا برای مدت کوتاهی آموزشهای لازم را به تعدادی از مهندسین فنی اینجا در زمینه منابع و الکترومگنتهای پالسی و سیستمهای تغذیه و نیز بیم دیاگنوستیک ارایه دهم. بعد از مدتها به اینجا امده ام و مدت بسیار کوتاهی بیشتر اینجا نخواهم بود. هوای تقریبا بهاری اینجا نسبت به کشور محل اقامتم که سرد و بارانی است جالب است. هر چند که نبود باران خشکی فراوانی را در محیط اطراف ایجاد کرده است تا حدی که شنیده ام مردم اینجا دست به دعای دسته جمعی برای بارش باران زده اند. 

در این سفر کوتاه مدت همچنین وسایلی را که در اینجا داشتم بین افرادی مثل راننده و نگهبان و تکنسین اینجا تقسیم کردم. اتومبیلم را هم به مرکز سینکروترون اهدا کردم ولی بدلایل قانونی مربوطه اینکار عملی نشد. اتومبیل اپل دسته دومی است که بدلیل مالیات بالا کسی از اینگونه ماشینهای آلمانی نمیخرد. در واقع بدلیل نبود خریدار مناسب میخواستم از دستش راحت شوم هر چند که همیشه عاشق اتومبیلهای آلمانی بوده ام. به یکی از همکاران اینجا به شوخی گفتم که دولت آلمان یک شتابدهنده دسته دوم به خاورمیانه اهدا کرد (هر چند که احتمالا بعدا پشیمان شد)؛ من هم دوست داشتم اتومبیلم را اهدا کنم! 

امید فراوانی به راه اندازی این مرکز شتابدهنده نیست. تقریبا زیرساخت فنی لازم که منجر به ساخت و راه اندازی یک پروژه شتابدهنده شود در اینجا وجود ندارد. بیشتر افراد متخصص شتابدهنده نیز طی امسال از این پروژه خارج شده و به مراکز دیگر رفته اند ولی در هر صورت به عنوان یک مرکز مطالعه در زمینه شتابدهنده احتمالا میتواند به کار خود ادامه دهد. 

--------- 

خبر ترور دانشمند ایرانی در این هفته واقعا تاسف برانگیز و نگران کننده بود... 

چه خوب میشد در شورای امنیت سازمان ملل قانونی برای محافظت و مصونیت دانشمندان بدون در نظر گرفتن تابعیت و کشور آنها تصویب میشد.

--------- 

چون ازو گشتی همه چیز از تو گشت...چون از او گشتی همه چیز از تو گشت

«مولانا»