خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

شعر

هر چند که اصولا بصورت حرفه ای اهل شعر نیستم و تنها بعضی اوقات برای تفریح و یا برداشت خاص شعر میخوانم؛ آنهم اشعار مولانا و حافظ. پریشب در حالیکه تلویزیون روشن بود و فیلم هالیوودی آن-فیت-فول Unfaithful را نشان میداد کتاب مثنوی معنوی مولانا دفتر چهارم را ورق میزدم. شعری را دیدم که جالب بود:

«دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی..

این طبیبان بدن دانش ورند       برسقام تو ز تو واقف ترند

پس طبیبان الهی در جهان...چون ندانند از تو بی گفت دهان؟

هم ز نبضت هم ز چشمت هم ز رنگ...صد سقم بینند در تو بی درنگ

کاملان از دور نامت بشنوند...تا به قعر باد و بودت در دوند

بلکه پیش از زادن تو سالها...دیده باشندت ترا با حالها

بعد هم داستان اینکه بویزید؛ تولد ابوالحسن خرقانی را هنگامی که از دشتی عبور میکرد به دوستان خود پیش بینی کرده بود و حتی «نشان دادن صورت او وسیرت او یک به یک و نوشتن تاریخ نویسان جهت رصد..»  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
M4 شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ب.ظ

Ok . If you would like to undestand it, you can read your essay in (Tir85(.
I hope it can help you to remember something which you missed them.!!!

اها. سلام. آی اندرستاند. هر چی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که من توی اون خاطره توی اون کشور سه نفر رو بیشتر نمیشناختم. :-)) یکی برادرزاده گلم بود و دو نفر دیگه که خیلی بی معرفت تشریف دارن. :- )) نکنه شما از اون دو نفر هستین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد