خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

پایان سال

هفته پیش ایمیلی به اغلب آدرسهای ایمیلی که در اوت-لوک دارم فرستادم تا آنها را از تغییر ایمیل کاریم مطلع کنم. چند تا از انها البته برگشت خورد که احتمالا به خاطر قدیمی بودن بعضی ادرسها بود. برای بعضی از همکاران در مراکز سینکروترون دیگر هم سورپرایز بود. البته جابجایی مرکز کاری من مربوط به حدود ۶ ماه پیش است ولی بدلایلی مایل نبودم که در آنزمان ایمیلی در این زمینه بفرستم. خوشبختانه با لطف خدا من شانس آنرا داشتم تا چند ماه قبل از اتفاقات خاورمیانه از انجا نقل مکان کنم!!؟ البته در ایملیم نوشتم که همچنان به آن مرکز سینکروترون سابق از طریق راه دور و الکترونیکی کمک میکنم.

--------- 

نمایی هوایی از شتابدهنده های PETRA و HERA در مرکز «دسی» آلمان. 

شتابدهنده های حرا و پترا در آلمان

 

---------

ایدل ار «سیل فنا» «بنیاد هستی» بر کند... چون ترا «نوح» است کشتیبان ز طوفان غم مخور 

هان مشو نومید چون واقف نئی زاسرار غیب... باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور  

«حافظ» 

  

پروژه های شتابدهنده سایه

از وقتی پروژه عظیم LHC در سال 2008 بصورت مقدماتی کار خود را آغاز کرد, پروژه های عظیم دیگری نیز در نقاط مختلف جهان کلنگ زنی شد. یکی از این پروژه ها که ابعادی در حد LHC در سرن دارد پروژه NIKA در شهر علمی Dubna در روسیه است. هدف این شتابدهنده درهم کوبنده Particle Collider البته کشف ذرات جدید یا هیگز و یا شبیه سازی آغاز جهان نیست. هدف از این پروژه دریافتن چگونگی شکل گیری و رفتار این ذرات در چند بیلیون سال پیش است. آنها در واقع میخواهند اسباب بازی خود را برای «آفرینش دوباره جهان هستی» بسازند !  

 

این پروژه در واقع ادامه پروژه شتابدهنده پروتونی Proton Accelerator بود که حدود 30 سال پیش در زمان «جنگ سرد» آغاز کردند ولی بدنبال فروپاشی شوروی این پروژه نیز نیمه کاره به کنار گذاشته شد تا اینکه سه ماه پیش پروژه NIKA Collider  آغاز و احتمالا در سال 2016 به بهره برداری میرسد.  

----------------  

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست 

نرم نرمک می رسد اینک بهارخوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب 
 

«فریدون مشیری»

----------------

وقتی چندین سال پیش  زمانیکه در خاورمیانه بودم و طراحیهای قسمتهایی از زیرسیستمهای ماشین شتابگر «سزامی» را انجام میدادم, گاهی با برخی افراد در مورد مسایل مختلف غیر علمی صحبت میکردیم. صحنه ای که برایم جالب بود اینبود که یکی دو تا از محققین اردنی میگفتند که آن کشور دارای بالاترین ضریب هوشی بین جهانیان هستند. و دانشمندان زیادی در ناسا دارند!! و شبیه این را مثلا استادان مصری و حتی کویتی هم میگفتند!! حتی گیاهی داشتند بنام «زعتر»Za'atar  که میگفتند ضریب هوشی افراد را بالا میبرد!!! اوایل کمی عجیب بود" بعد با خودم فکر کردم اگر واقعا ضریب هوشی شما بالاتر بود پس چرا هیچ چیزی در شما نیست که آنرا ثابت کند؟؟ در پایان به این نتیجه رسیدم که تحقیر سالیان متمادی این کشورها توسط برخی کشورهای توسعه یافته؛ جامعه علمی آنها را دچار «عدم اعتماد به نفس» و «توهم گرایی» کرده بود.  

باکیو Bakio

این آخر هفته ظاهرا هوا آفتابی و مطلوب است. فرصت خوبی برای کنار گذاشتن تنشهای کاری و رفتن به طبیعت. هفته گذشته به منطقه ای زیبا در سواحل اینجا رفتیم. «باکیو» منطقه ای فوق العاده. کوهستانی در کنار دریا. جزیره ای کوچک که پلی چند صدمتری آنرا به ساحل کوهستانی وصل میکرد. هوا مه آلود و آفتابی و امواج دریا طوفانی و صدای امواج آهنگین و بوی دریا از همه بهتر بود. خانه قرمز رنگ هرچند که بازسازی شده است ولی حدود هزار سال قدمت دارد. مکانی دینی تفریحی و چیزی شبیه امامزاده های در ایران است که معمولا بر بام کوهها یا مناطق صعب العبور ساخته شده اند.

 -----------

اخبار امروز همه جا لحظه به لحظه سونامی انقلابهای خاورمیانه ای که مثل بقیه اتفاقات خاورمیانه بی نظیرند را پوشش میدادند. سرانجام مردم مصر هم امروز پیروزی انقلابشان را جشن گرفتند. پوشش سالگرد جشن انقلاب ۵۷ مردم ایران هم در همین روز همزمانی جالبی بود که در اغلب اخبار جای خود را داشت. تغییرات گسترده در منطقه خاورمیانه امید آن را میدهد که فشارهای تحریم و تبعیض نژادی که توسط برخی کشورها بر مردم ایران اعمال میشود را کاهش دهد. 

------------

خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش...بنماید هیچش الا هوس قمار دیگر (مولانا)

   

Canadian Light Source

 ساخت مرکز سینکروترون کانادا CLS از جمله مراکزی است که بصورت کلید به دست در حدود ۵ سال پیش پایان یافت. دلیل مهم آن نبود زیرساختهای فنی و دانش کافی در کشور کانادا در زمینه صنعت شتابدهنده بود. آنها واقعا نمیدانستند چه کار باید بکنند و از کجا باید شروع کنند. ولی میدانستند چه میخواهند.  آنهایی که خوردنیهای جدید را تجربه کرده اند میدانند که حتی خوردن یک غذا در رستوران هم اگر برای اولین بار باشد آدم را دچار سردرگمی میکند. حال اگر رستوران چینی باشد که بدون کمک هم نمیتوانی از عهده آن بر بیایی و «چیزی از توش در نمیاد!»  سرانجام یک شب رویایی در رستوران است!

شتابدهنده ملی کانادا با کمک کشورهای دیگر با موفقیت ساخته شد. ولی بعد از حدود چند سال محققان این مرکز به حدی از بلوغ علمی رسیده اند که برای اولین بار در همین هفته طرح سخت داروهای پزشکی هسته ای و ایزوتوپها را در این مرکز به عنوان یک پروژه عظیم ۱۲ میلیون دلاری آغاز کرده اند. این برای کشوری تازه کار در زمینه تکنولوژی شتابدهنده بسیار جسورانه است. در واقع با استفاده از شتابدهنده خطی Linear Accelerator و تکنولوژی سینکروترون نیازی به استفاده از رآکتورهای اتمی برای تولید نوترون و ...نیست. با اینکار آنها نیازی به بررسی معاهدات بین المللی نان-پرولیفریشن و امنیت هسته ای هم ندارند که کشور کانادا ملزم به اجرای آنهاست. البته بعید نیست که در آینده ای نزدیک تکنولوژی شتابدهنده هم در لیست مخصوص انقباضی قرار گیرد.

 ------------

هوا برخلاف هفته گذشته که کاملا مطلوب بود اما این هفته سرد است. حدود صفر تا چند درجه. برای این شهر ساحلی این درجه هوا هم خیلی پایین است. 

قصه اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن .... «از مثنوی مولانا». 

تو نخواندی قصه اهل سبا....     یا بخواندی و ندیدی جز صدا  

از در دل و اهل دل آب حیات....    چند نوشیدی و وا شد چشمهات

باز این در را رها کردی ز حرص....   گرد هر دکان همی گردی چو خرس 

بر در آن منعمان چرب دیگ....    میدوی بهر ثرید مردریگ 

چربش اینجا دان که جان فربه شود....کار نو امید اینجا به شود. 

  

پروژه سینکروترون پروتون تواترون

پریروز وزارت انرژی به مدیریت شتابگر 6.2  کیلومتری عظیم تواترون TEVATRON در ایالات متحده بطور رسمی خبر داد که این شتابدهنده «سینکروترون پروتون»  بودجه ای برای ادامه فعالیتهای این مرکز از پایان سال ۲۰۱۱ به بعد اختصاص نخواهد داد. این خبر ناخوشایندی برای همه فیزیکدانان و دانشمندانی است که در آن مرکز کار میکنند. هر چند که بیشتر این تصمیم گیری بدلیل مسایل سیاسی و اقتصادی موجود در ایالات متحده بوده است ولی از لحاظ علمی و تکنولوژیکی هم دلیل قانع کننده ای برای ادامه کار این ابر شتابدهنده «سینکروترون پروتون» زیر زمینی وجود ندارد. ال.اچ.سی LHC در مرز سوییس و فرانسه اکنون ماشینی با قدرتی دهها برابر تواترون است و یکسال پیش آرام آرام کار خود را شروع کرده است. این یعنی تواترون عملا کارکرد علمی؛ فنی و پرستیژ خود را از دست خواهد داد ؛ نه تمام آنرا ولی مقدار زیادی از آنرا... تواترون ماشین قدرتمندی است که در سال ۱۹۷۶ کار خود را آغاز و در سال ۱۹۸۳ تکمیل شد. در آنزمان تا دو دهه بعد یکی از سمبلهای توانمندی ایالات متحده در علم و تکنولوژی بود. هر چند که قرار است تجهیزات بکار رفته در این ماشین در جاهای دیگر استفاده شود و مطالعه احتمالی برای ساخت ماشین شتابدهنده حلقوی جدیدی که تعداد پروتونهای بیشتر در حجم کمتری را به ماده هدف بکوباند را در دست کار دارند.  

«پروژه های با تکنولوژی بالا باید در زمان مناسب یا زودتر از آن به نتیجه برسد.» آیا ساخت کارخانه تولید اتومبیل «ژیان» در سال ۲۰۱۰ منطقی است؟ خیر. در سال ۱۹۵۰ یعنی ۶۰ سال پیش چطور؟ بله. در آن موقع افتخار ملی کشور سازنده اش بود. پروژه های شتابدهنده هم از این قاعده جدا نیستند؛ آنها بایستی در زمان مناسب به بهره برداری برسند؛در غیر اینصورت فرصت سوزی و اتلاف وقت در چنین پروژه هایی بهای سنگینی برای کشورشان دارد.  

------------ 

«... و آن میوه ای زودتر شاداب میگردد که اول بشکفد. رویش علفهای هرز بدون تابش خورشید هم میسر است...» « اتللو , ویلیام شکسپیر» 

سفرنامه وین-بوداپست ۲

در مجارستان تنها شهر بوداپست (یا به اصطلاح محلی بوداپشت) را گشتیم. بوداپست متروی قدیمی دارد که دومین مترو قدیم جهان است و در سال ۱۸۹۶ یعنی حدود ۱۱۵ سال پیش افتتاح شده بود. رودخانه خروشان ولی آرام دانوب این شهر را به بودا و پست قسمت میکند. (اوپرای «دانوب آبی» اثر اشتراوس را بشنوید.) با قایق بزرگی یکساعت هم روی دانوب حرکت کردیم. برف و کولاک نسبت به «وین» در آن چند روز بیشتر بود به حدی که برخی اوقات برای بیرون رفتن و گشتن در خیابانها با مشکل بر میخوردیم. در وین هر چند که هوا تا منفی ۱۰ درجه هم سرد بود ولی آفتاب بی جانی داشت که حس گرمابخشیش خوشایند بود. با اینکه رفاه عمومی در بوداپست نسبت به کشورهای غرب اروپا کمتر است ولی قیمت کالاها تفاوت چندانی با سایر کشورهای غرب اروپا نداشت.  کمی دقت در ساختمانها؛ خیابانها؛ معماری و ساکنین بوداپست؛ گذشته باشکوه این شهر را در ذهن القا میکند و حال آنکه وضعیت حاضر این شهر گفتنی خاصی ندارد.. ساکنین این شهر ولی از لحاظ «ترکیب چهره» هم تفاوتهایی با سایر کشورها دارند. قیافه هایی جذاب و دیدنی..  

  

---------- 

حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست   باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری   خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست. 

«حافظ»

سفرنامه وین-بوداپست 1

 در سفر به «وین» ما به جندین مرکز دیدنی رفتیم. یکی از آنها بنای یادبود دانشمندان ایرانی در ورودی مقر سازمان IAEA بود. نصب این پیکره ها در آنجا معانی و حسهای جالبی دارد که هر کس میتواند بر طبق عقیده اش آنرا تعبیر کند. احتمالا در آینده ای نزدیک این بنا رونمایی رسمی خواهد شد. در هر صورت این نشان میدهد که دوستان ایران هم در جامعه جهانی کم نیستند. 

 

 

ظهر همان روز برای نوشیدن کافی به یک «فست فود» رفتیم. و با کمال خرسندی یکی از افراد مسئول آنجا ایرانی بود. خانم محترمی که گفت از صحبتهای فارسیتان متوجه شدم که ایرانی هستید. البته قبل از آن پرسید که «آیا شما ایرانی هستید؟» و من گفتم «بله ما ایرانی هستیم ولی در آنجا ساکن نیستیم و برای چند روز تعطیلات به وین آمده ایم.» قهوه خوشمزه ای نوشیدیم و به موزه موسیقی کلاسیک وین که در نوع خود در جهان کم نظیر است رفتیم. از آلات موسیقی گرفته تا تجهیزات مختلفی برای آزمایش شنوایی و فرکانس فیلتر گوش و تا رهبری Virtual Reality یک کنسرت سمفونی بزرگ که من هم البته برای مدتی رهبری سمفونی را انجام دادم که هر چند خودم از سمفونی ساخته ام خوشم آمد ولی در پایان نوشت که شما «خارج» میزنید, همنوازان گیج شده اند, موفق باشید :-)  

سفر به مجارستان و اتریش

از سفر تعطیلاتیمان برگشتیم. ما به مجارستان و اتریش رفتیم و از سوییس و آلمان عبور کردیم. در «وین» و «بوداپست» چند روزی ماندیم و مکانهای جالبی از جمله موزه موسیقی کلاسیک اتریش در «وین» و بنای پرافتخار یادبود «دانشمندان ایرانی» در ورودی سازمان بین المللی انرژی اتمی IAEA  که به تازگی ساخته شده است را دیدیم. پیکره هایی از ابوریحان بیرونی, ابوعلی سینا, عمر خیام و رازی در ورودی مجتمع...  

در بوداپست سوار کشتی های کوچک توریستی رود «دانوب» و پلهای متعدد ساخته شده روی آنرا بر فراز رود پر آب دانوب تماشا کردیم. قلعه بودا و منطقه «پشت» بوداپست (در اصطلاح محلی بوداپشت) را با اتوبوسهای توریستی شهر گشتیم. تفاوت فرهنگی و رفاهی مردمان این کشورها را حس کردیم... با متروی قدیمی بوداپست کمی در شهر چرخیدیم و با قطار از بوداپست به وین رفتیم. هیچ خبری از چک کردن پاسپورت و ...نبود. اینجا در اتحادیه شینگن اروپا رفتن از کشوری به کشور دیگر براحتی سفری بین شهری در یک کشور است.  

هوا ولی تا مرز منفی 15 درجه سرد بود.

شرح سفر و عکسها را در همین پست یا پستهای بعدی میگذارم.

اسپالاسیون نوترون- سفر آخر سال 2010

هفته پیش رو به مناسبت تعطیلات آخر سال میلادی؛ مسافرتی به چند کشور اروپایی اطراف خواهیم داشت. از آنجا که در این هفته تقریبا همه چیز تعطیل است بهترین انتخاب همان سفری توریستی به مناطقی است که تاکنون نبوده ایم. هر چند که برف و باران و کاهش دمای امسال سفرمان به آن مناطق را به نوعی ادونچر Adventure تبدیل کرده است. البته نه از نوع اندونچری که مثلا به مناطق قبیله ای افریقا یا امریکای جنوبی و بلکه به همین کشورهای اطراف است. بعد از برگشت از این سفر شرح آنرا خواهم نوشت. 

-------------- 

خوشبختانه دولت محترم اینجا در آخرین جلسه امسال، دیروز اجرای طرح پروژه «اسپالاسیون نوترونی» در این منطقه را رسما امضا کرد و مبلغ جمعی 190 میلیون یورو را برای اجرای 5 ساله آن در نظر گرفت. این عمل راه را برای تسریع اجرای این پروژه بزرگ و نتایج سودمندش برای این کشور و منطقه اروپا کاملا هموار کرده است. این پروژه بعد از پروژه «شتابدهنده سینکروترون ملی» این کشور با بودجه تقریبی 250 میلیون یورو, بزرگترین پروژه زیرساختی علمی و فنی برای کشور تا اکنون محسوب میشود.

برگشت از مرکز شتابدهنده

از سفر به مرکز سینکروترون خاورمیانه برگشتم. در مدت تقریبا دوازده روزه در مرکز شتابدهنده همه کارهای لازم برای انتقال داده ها به مهندسین مربوطه در آنجا و آموزشهای لازم البته بسیار فشرده انجام شد. روزهای آخر هم بدلیل بارش باران فراوان هوا بسیار تازه شده بود و فرصتی شد تا کمی در خیابانهای اطراف برای یادآوری زمانی که در آنجا برای پروژه سینکروترون اقامت داشتم پیش بیاید. چند روزی هم با اتومبیل در «امان» و خارج از آن در مسیر «سالت» منتهی به محل استقرار شتابدهنده رانندگی کردم و جالب بود که حس مسابقه سرعت در جاده ها دوباره برایم زنده شد! وقتی در جاده های کشورهای خاورمیانه رانندگی میکنی خود به خود این حس در شما بوجود میاید که از ماشین بغلی سبقت بگیری بهمین سادگی و بدون هیچ علتی! همچنین این حس بوجود میاید که اگر چراغ راهنمایی زرد شده است بجای کاهش سرعت؛ روی پدال گاز فشار دهی تا به چراغ قرمز بر نخوری. غذاها به خصوص در رستورانهای عراقی و لبنانی هم فوق العاده بودند.... 

-----------

اما مسیر برگشت بدلیل کنسل شدن هر دو پروازم بسیار خسته کننده بود. پرواز نصف-روزه برگشت حدود یک و نیم روز طول کشید. حدود سه ساعت قبل از پرواز لوفتانزا به «فرانکفورت»؛ پرواز بطور کامل کنسل شد و به این دلیل مسئول چک-این بلیطم را به پرواز ایرفرانس به مقصد پاریس منتقل کرد. خوشبختانه تنها حدود یک ساعت یا کمتر تفاوت حرکت داشتند و در فرودگاه معطلی نداشت. بعد از ورود به پاریس در فرودگاه «شارل دو گل» ولی پرواز کانکشن دومم به اینجا هم کنسل شد! در نتیجه پروازمان به حرکت بعدی که حدود چند ساعت بعد بود منتقل شد؛ ولی آن هم کنسل شد. پس برای اقامت حدود ۱۲ ساعته تا صبح فردا با هزینه شرکت هواپیمایی به هتلی در مرکز پاریس منتقل شدیم. اگر از اتلاف وقت یکروزه بگذریم؛ اقامت در هتل «نووتل» کاملا راحت و با سرویس دهی خوب بود. فردا صبح بالاخره پرواز به اینجا انجام شد و ما برگشتیم... 

-----------  

نردبان این جهان ما و منی است   عاقبت این نردبان افتادنی است 

لاجرم هر کس که بالاتر نشست   استخوانش سخت تر خواهد شکست  

«مولانا»

 

سفر کوتاه به خاورمیانه

چند روزیست که به مرکز شتابدهنده خاورمیانه آمده ام تا برای مدت کوتاهی آموزشهای لازم را به تعدادی از مهندسین فنی اینجا در زمینه منابع و الکترومگنتهای پالسی و سیستمهای تغذیه و نیز بیم دیاگنوستیک ارایه دهم. بعد از مدتها به اینجا امده ام و مدت بسیار کوتاهی بیشتر اینجا نخواهم بود. هوای تقریبا بهاری اینجا نسبت به کشور محل اقامتم که سرد و بارانی است جالب است. هر چند که نبود باران خشکی فراوانی را در محیط اطراف ایجاد کرده است تا حدی که شنیده ام مردم اینجا دست به دعای دسته جمعی برای بارش باران زده اند. 

در این سفر کوتاه مدت همچنین وسایلی را که در اینجا داشتم بین افرادی مثل راننده و نگهبان و تکنسین اینجا تقسیم کردم. اتومبیلم را هم به مرکز سینکروترون اهدا کردم ولی بدلایل قانونی مربوطه اینکار عملی نشد. اتومبیل اپل دسته دومی است که بدلیل مالیات بالا کسی از اینگونه ماشینهای آلمانی نمیخرد. در واقع بدلیل نبود خریدار مناسب میخواستم از دستش راحت شوم هر چند که همیشه عاشق اتومبیلهای آلمانی بوده ام. به یکی از همکاران اینجا به شوخی گفتم که دولت آلمان یک شتابدهنده دسته دوم به خاورمیانه اهدا کرد (هر چند که احتمالا بعدا پشیمان شد)؛ من هم دوست داشتم اتومبیلم را اهدا کنم! 

امید فراوانی به راه اندازی این مرکز شتابدهنده نیست. تقریبا زیرساخت فنی لازم که منجر به ساخت و راه اندازی یک پروژه شتابدهنده شود در اینجا وجود ندارد. بیشتر افراد متخصص شتابدهنده نیز طی امسال از این پروژه خارج شده و به مراکز دیگر رفته اند ولی در هر صورت به عنوان یک مرکز مطالعه در زمینه شتابدهنده احتمالا میتواند به کار خود ادامه دهد. 

--------- 

خبر ترور دانشمند ایرانی در این هفته واقعا تاسف برانگیز و نگران کننده بود... 

چه خوب میشد در شورای امنیت سازمان ملل قانونی برای محافظت و مصونیت دانشمندان بدون در نظر گرفتن تابعیت و کشور آنها تصویب میشد.

--------- 

چون ازو گشتی همه چیز از تو گشت...چون از او گشتی همه چیز از تو گشت

«مولانا»

 

سفر پرماجرا

چندین ماه پیش صبح روز پروازم از کشور قبلی به اینجا اتفاقات جالبی افتاد. دو روز قبل از آن با راننده مرکزمان تماس گرفتم که ساعت و روز پرواز را به او یاداوری کنم. روز قبل از پرواز هم برای تایید دوباره با او تماس گرفتم. صبح روز پرواز ساعت ۳ شب از خواب بیدار شده تا آماده شوم. من معمولا در خانه سه چمدان یکی بزرک؛ یکی متوسط و یکی کوچک دارم. برای مسافرتهای ایران چمدان بزرگ را به همراه میبرم. برای سفرهای اروپا حدود یکماهه معمولا چمدان متوسط و برای سفرهای کوتاه مدت یکی دو هفته ای چمدان کوچک را بهمراه دارم تا در فرودگاهها زیاد معطل دریافت چمدان نشوم. برای این سفر سه چمدان را آماده کردم. اما ماشین در ساعت مقرر نیامد. ساعت ۴ صبح تا ۴:۳۰ حدود ۵-۶ بار با راننده تماس گرفتم تا علت تاخیرش را بدانم ولی در هر بار موبایلش خاموش بود. بسیار نگران از دست دادن پروازی بودم که تدارکش را از چندین وقت پیش انجام داده بودم. به خصوص در آنوقت شب پیدا کردن تاکسی تقریبا غیر ممکن بود. نگران از خانه خارج شدم ولی با کمال خوش شانسی تاکسی عمومی شهری را دیدم که در فاصله ۲۰ متری خانه پارک کرده بود. ابتدا تعجب کردم و در ضمن بسیاری تئوریهای توطئه و ...در ذهنم برای چند ثانیه رژه رفتند!! یک تاکسی آنوقت شب نزدیک خانه آنهم آنجا ... اما به شانس و حمایت همیشگی خداوند مطمئن بودم. قدمزنان نزد او رفته و پرسیدم که آیا میتواند مرا به فرودگاه برساند. گفت: بله. او را به در خانه راهنمایی کردم و به خانه رفتم تا چمدانها را پایین بیاورم... در طول مسیر به او گفتم بسیار خوش شانس بودم که شما در اینجا پارک کرده بودید. بر خلاف بقیه رانندگان تاکسی انگلیسی را عالی صحبت میکرد میگفت که قبلا در آلمان بوده به همین دلیل انگلیسی خوب صحبت میکند!!! همچنین چندین بار گفت که عاشق آنست که روزی به امریکا برود!  از کشور محل مقصدم چندین بار پرسید بطوریکه برای بار آخر به او گفتم مطمئنید این سوال را چند بار نپرسیده اید؟ همچنین پرسید که آیا اینجا زندگی خوش میگذرد که پاسخ دادم: بله عالیست! آب و هوا و غذاهایش به خصوص عالیند.. در طول مسیر و سالن فرودگاه هم اتفاق جالبی افتاد که باعث شد آنرا در دفتر خاطرات شخصیم بصورت ویژه یادداشت کنم. 

------------- 

داستان «هدهد و سلیمان» مولانا و بیان آنکه چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود جالب است. 

چون سلیمان را سراپرده زدند    جمله مرغانش به خدمت آمدند 

جواب گفتن هدهد طعنه زاغ را: 

من ببینم دام را اندر هوا    گر نپوشد چشم عقلم را قضا 

چون قضا آید شود دانش به خواب   مه سیه گردد بگیرد آفتاب... 

ربنا انا ظلمنا گفت و آه    یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه 

پس قضا ابری بود خورشید پوش   شیر و ا‌ژدرها شود زو همچو موش 

گر قضا پوشد سیه همچون شبت   هم قضا دستت بگیرد عاقبت 

گر قضا صد بار قصد جان کند   هم قضا جانت دهد درمان کند 

از کرم دان این که میترساندت   تا به ملک ایمنی بنشاندت 

 

ماشینهای نوترون

 هنوز طرحهای کلی «ماشین نوترون» اینجا تکمیل نشده است. هرچند که ماشینهای بزرگ نوترونی اساسا با سایر شتابدهنده های الکترون و یا یونها دارای تئوری علمی یکسانی هستند؛ ولی کاربرد, ساختار و front-end هایشان کاملا متفاوت است. بزرگترین ماشین نوترونی فعلی در استیشن ژنو در مرکز سرن سوئیس قرار دارد. SNS در مرکز ملی «بروکهاون» ایالت متحده و KEK-B در ژاپن نیز سالهاست که مشغول بکار هستند. 

 -------------

یاد گرفتن زبان اینجا چندان مشکل نیست. تا امروز سه جلسه است که معلم به محل کارمان میاید و به من و همکار دیگرم زبان این منطقه را آموزش میدهد. هر چند که جلسات و ارتباطات در محل کار به زبان رایج انگلیسی است ولی یاد گرفتن زبان این منطقه برای مراودات غیرکاری کاملا ضروری است. حتی در اغلب نقاط اروپا و ایالات متحده و امریکای جنوبی نیز به راحتی میتوان به این زبان ارتباط داشت. ظاهرا بعد از انگلیسی زبان دومی است که بیشترین مخاطب را در جهان دارد. 

«قهوه تلخ» یکی دیگر از شاهکارهای طنز ایران را تماشا میکنم. مثل «شبهای برره» فوق العاده است. داستان، گفتگوها, رنگ لباسها و هنرمندیشان.  

 «مهران مدیری»؛ خودش و نویسنده های داستانش بهتر میدانند چه نوشته و ساخته اند. البته شاید حتی خودشان هم ندانند!  

کیه؟ کیه؟ کیه؟ :-)

پنیر کپکی

هوا سرد شده و تا حدی بارانی. دیروز رفته بودیم برای خرید یک رسیور ماهواره. کل فروشگاههای الکترونیکی اینجا را گشتیم نتوانستیم پیدا کنیم. عجیب است در مقایسه با خاورمیانه که هم در ایران و هم در چند کشور دیگر میدیدم تقریبا تمام خانه ها ماهواره داشتند ولی اینجا ازین وسیله خبری نیست. ممکن است در هر منطقه بزرگ فقط چند خانه را ببینی که دارای دیش ماهواره هستند! عجیب اینجاست که برنامه های تلویزیونیشان هم خیلی فوق العاده نیست. یکی از همکاران خارجی در اینجا که هفته پیش بدنبال نصب دیش در محوطه خانه اش بود با مخالفت ضمنی برخی همسایگانش مواجه شد که نصب اینگونه تجهیزات نمای خانه ها را زشت میکند! فکر کنم او و همسرش سرانجام توانستند برخی را قانع کنند. البته برنامه های تلویزیون وایر-کابلی اینجا خوب هستند ولی کانالهای مثلا ایرانی را ندارند.

اتفاق جالب دیگر در اینجا اینکه از مسابقه مدهای گوشی موبایل جدید و ... که در خاورمیانه زیاد دیدم خبری نیست. حتی مدهای مو و آرایشی که در خاورمیانه یا ایران (اسفند سال گذشته رفته بودم ایران) میبینی اینجا تقریبا کمتر دیده میشود. 

با همه این خوبیها ولی «ماست» اینجا هرگز طعم «ماست» ایرانی را ندارد و نمیتوانی براحتی زرشک؛ لواشک؛ ترشی لیته! و چیزهای شبیه آنرا پیدا کنی. البته پنیرهای کپکی اینجا فوق العاده هستند. تقریبا در هیچ کشوری پنیر کپک زده به خوشمزگی این منطقه ندیدم.

--------

احتمالا در آینده ای نزدیک برای دو هفته به مرکز سینکروترون در خاورمیانه بروم تا در چند زمینه افراد آنجا را بصورت فشرده آموزش دهم. تا اکنون که زمان مناسب را پیدا نکرده ام. 

--------  

در میان عاشقان مرغان درند    کز قفس پیش از عجل در می پرند

پیش سیمرغ آنکسی اکسیر ساخت   کو زبان جمله مرغان شناخت 

«منطق الطیر» عطار نیشابوری