خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

شوک الکتریکی

ناپلئون یه جایی گفته: «از من درخواست کنید که یکماه مدام سخنرانی کنم؛ ولی از من نخاهید که یکساعت سر جلسه امتحان دوران دبستانم بنشینم.» واقعا امتحان دادن معمولا سخته؛ حالا چه بچه دبستانی باشی؛ چه توی سن ۵۰ سالگی. 
امروز مدیر اداری آمده بود اتاقم؛ به محض ورود یک شوک الکتریکی بهش وارد شد که فکر کنم هنوز هم تعادلش رو بدست نیاورده. ماجرا اینبوده میباشد که اتاق من بعضی قسمتاش با یک دوره آلومینیوم پوشش داده شده دستگیره درب هم موقعی که درب بسته باشد با این مدار متصل میشه. خلاصه به خاطر وجود الکتریسیته ساکن؛ اگه در این صورت کسی به درب دست بزنه و بدنش اختلاف پتانسیل داشته باشه با دستگیره؛ اونوقت یه شوک کوچک بهش وارد میشه؛ که این شوک بعضی وقتا آدم رو متمرکز تر میکنه. دکتر هانی هم همین اتفاق براش افتاد؛ وقتی در رو باز کرد یه لحظه شوکی بهش وارد شد که بیچاره زبونش چند ثانیه ای بند اومد. من که خنده ام گرفت؛ هانی هم بعد از چند ثانیه زد زیر خنده و گفت (البته به انگلیسی) ای ول؛ از این به بعد بایستی حواسم باشه با تجهیزات ضد برق گرفتگی وارد اتاق شما بشم.
نظرات 4 + ارسال نظر
شوالیه سیاه چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:59 ب.ظ http://bestshovalieh.blogsky.com

سلام
جالب بود............

احمد چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.my-quest.blogsky.com

وب لاگ قشنگی داری
عزیز اگه مشکل من رو هم حل کنی متشکر میشم
می خوام بدونم چه جوری وب لاگمو توی سرچ گوگل بزارم
اگه سورسشو داری بهم بده من هممیلموگذاشتم هم وب لاگو اگه خواستی تو وب لاگم نظر بده اگه هم خواستی میل بزن
ممنون
منظر جوابتم
موفق باشی

یاسر چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:34 ب.ظ http://yasertahani20.persianblog.com

سلام .... جریان جالبی بود مواظب باش خودت دچار شوک نشی به امید دیدار

ناشناس چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ب.ظ

خیلی بد نبود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد