پنج شنبه شب هم شب یلدا بود. شبکه خبر جام جم در مورد آن از مراسم جاهای مختلف ایران پخش میکرد که کلی جالب بود. هندوانه؛ انار و نوتس هایی که معمولا سر سفره مخصوص این شب بود را نشان میداد و میگفت که در این شب خانه پدر بزرگها و مادر بزرگها خیلی شلوغ است. در عوض این مراسم در ایران در بیشتر کشورهای دیگر شب کریسمس را جشن میگیرند که همیشه با شب یلدای ایرانی در یک هفته قرار میگیرد..
یک سفر هندوستان هم در پیش دارم. هر چند که خیلی اشتیاق نداشتم که به این کنفرانس بروم ولی بالاخره بایستی بروم کنفرانسی در شهر ایندور در مرکز«راجا رامانا برای تکنولوژی های مدرن». میگویند هند جاهای دیدنی زیاد دارد. طاووس هندوستان هم معروف است شاید توانستم یکی چاق وچله با خودم بیاورم اینجا. هندوستان فیل هم زیاد دارد و حتی شنیده ام که گاوها در آنجا خیلی محترم هستند. قرار است مسئولین کنفرانس چند جای دیدنی را برای شرکت کنندگان تدارک ببینند؛ احتمالا جالب خواهد بود چون که مطمئنن هندوستان با همه جاهاییکه تا الان دیده ام متفاوت خواهد بود. هم آب و هوا ؛هم خوراک و هم مردم و فرهنگشان. البته از فیلمهای هندی اصلا خوشم نمیاید..
مجله اخبار فیزیک اروپا یا «یوروفیزیکس نیوز» را معمولا هر چند وقت دریافت میکنم. برخی اوقات مطالب خواندنی در ان میبینم که نه به عنوان مطالب تخصصی ولی به عنوان مطالبی خواندنی برایم جالب هستند. امروز در حال ورق زدن این شماره مطلبی در مورد «بولتزمن» فیزیکدان قرن گذشته نوشته بود؛ از دوران تحصیلش در دانشگاه وین و تا دوران ارایه نظریه هایش در آلمان و تا سال ۱۹۰۶ که در شهر تریست ایتالیا...«بدلیل بد آموزی این قسمت را نمینویسم». عکسی ماهواره ای هم از شب های کره زمین چاپ کرده بود و این را به درجه صنعتی بودن کشورها ربط داده بود. یعنی کشورهای صنعتی تر در شب در عکسهای ماهواره ای خیلی روشن به نظر میرسند و مناطق غیر صنعتی تاریک. مثلا اروپا امریکای شمالی و چین و ژاپن کاملا توی این عکس روشن به نظر میرسیدند و قاره افریقا کاملا تاریک. ایران و ترکیه هم نسبتا روشن بودند ولی اطراف ایران اکثرا تاریک به نظر میرسید مگر چند نقطه نورانی اطراف خلیج فارس.
قسمتی هم گریزی به جنگهای آنزمان اروپا زده بود. این قسمت جنگ را که خواندم یاد دوران مدرسه خودم افتادم که در زمان جنگ صدام با ایران بود.
------------------
کلاس چهارم دبستان بودیم در مدرسه سعدی در مسجدسلیمان. مدرسه سعدی در خیابان «همافران» منطقه پشت برج بود. آنزمان خانه های اطراف مدرسه اغلب به سبک خاصی بودند. سقفهای با شیروانی؛ حیاط های بزرگ سبز چمنی که اغلب درختان کنار ؛اکالیپتوس و خرما توی آنها میکاشتند. به آن سبک خانه ها میگفتند خانه شرکتی که یادگاری شرکت نفت ایران و انگلیس بود. تقریبا اواسط سال بود در زمان جنگ صدام با ایران. که یک صبح وارد مدرسه شدم دو تا بلدوزر توی حیاط مدرسه دیدم و قسمتی از حیاط که کنده بودند. گفتند که میخواهند برای دانش آموزان پناهگاه بسازند. چندین هفته کار کندن زمین طول کشیده بود و در طول این مدت دانش آموزان سال آخری کلاس پنجم که از ما بزرگتر بودند در زنگهای تفریح با هم مسابقه میگذاشتند که کدامیک میتوانند از این ور این حفره بزرگ به طرف دیگر بپرند طوریکه توی حفره نیفتند. فکر کنم عمق حفره ۲-۳ متر و ابعاد آن ۶-۷ متر در ۱.۵تا ۲ متر بود. آنها میخواستند همین ۱.۵ متر را بپرند. حتی روزی بود که یک نفر از دانش اموزان کلاس سومی که نتوانسته بود این کار را درست انجام دهد افتاد توی حفره ولی شانس اورد که شب قبلش باران زده بود و حفره پر اب شده بود. معلم ناظم آمد و با کمک یک نفر دیگر او را از درون آب بیرون کشیدند قبل از اینکه زیر آب بلایی سرش بیاید.
دیروز دنبال منوی مخصوص مربوط به دیافراگم در دوربین عکاسیم میگشتم. کل کتاب راهنمای آنرا چندین بار ورق زدم ولی نتوانستم منوی مورد نظر یا مطلبی در مورد آن پیدا کنم. یاد کلید کنترل-اف در کامپیوتر افتادم که چه راحت هر کلمه ای را در یک فایل برای شما پیدا میکند و نیازی به خواندن تمام مطلب نیست..
----------------------------------------
کمیته فنی در هفته گذشته تشکیل شد و اعضای فنی گروه نظراتشان را در مورد برخی طراحیها از جمله طرح الکترومکنتهای پالسی و ضرورت نازک کردن روکش تیتانیوم سرامیک در کیکر بیان کردند. گفتند که بهتر است در این زمینه سیمولیشنی شبیه انچه در مرکز سینکروترون سولیل Soleil در فرانسه انجام شده تهیه شود. در مورد تغییر فرکانس بوستر از یک هرتز به سه هرتز هم مطرح شد که بایستی ببینم این نظرشان از روی معده بوده است یا واقعا برای بازده بوستر بهتر است. در مورد سپتام هم نظراتی دادند که از جمله تهیه نقشه ها برای ارایه و خرید است.
بازدیدی هم از مراحل ساختمان داشتیم که جالب بود. شخصی که از مرکز «منبع پیشرفته فوتون» در امریکا یا اصطلاحا APS در جلسه شرکت کرده بود با دیدن ساختمان گفت که این ساختمان از مرکز ما جالب تر و زیباتر است. گفتم که در اینجا دو چیز میتواند جذاب باشد یکی ساختمان و دیگری تئوری ارایه دادن.
مقاله ای با عنوان «طراحی الکترومگنتهای پالسی(ضربه ای) برای تزریق الکترونها به درون حلقه انبارنده» به کنفرانس شتابگرهای امریکا که امسال در نیومکزیکو برگزار میشود رجیستر کردم. احتمال اینکه در ماه جون در آن کنفرانس شرکت کنم زیاد است ولی کاملا مطمئن نیستم؛ این بستگی به مسایل زیادی دارد... هوا مدتی است شدیدا سرد شده ولی باران درست حسابی نزده است در نتیجه از ا متر آو فکت هوا کمی خشک است..
-----------------------------------------
بعضی وقتا در برخوردهای روزانه با افرادی روبرو میشوم که نوع نگرششان به زندگی برایم خیلی عجیب است. بعضیها را دیده ام به جای تمرکز روی مسایل شخصی و رفع آنها؛ انرژی خود را صرف فکر کردن به چیزیهایی میکنند که برای حال و آینده شان سودی ندارد. از یکی از آنها پرسیدم چرا به دنبال مسایل معین و قابل حل در زندگیت نمیروی به جای اینکه همیشه از سیاست و اجتماع و .. ناله کنی؛ به جای اینکه بپرسی « مرغ اول بود یا تخم مرغ» بهتر است بپرسی که چطور میتوانم از مرغ و تخم مرغ استفاده کنم. او به من جواب داد منظورت از مسئله چیست؟ منظورت از حل کردن چیست؟ منظورت از زندگی چیست؟... اینقد از این کلمات بکار برد که گفتم من عمیقا معذرت میخواهم. هر جور که دوست داری باش.
..مقاله ای خواندم در مورد وضعیت کشورهای توسعه نیافته و توسعه یافته در استفاده از انرژی هسته ای و ابزار مهمی بنام نور سینکروترون که در لابراتوارهای بزرگ فیزیک در اروپا؛ امریکا و ژاپن یک دهه هست که کمک فراوانی به توسعه اقتصادی و دانشگاهی انها کرده است. زمانیکه چندین سال پیش در ایران بودم و در زمینه تحقیقات فیزیکی در مرکز فیزیک نظری تهران همکاری میکردم متوجه شدم که آخرین تکنولوژی که امروزه فیزیکدانان ایرانی برای انجام آزمایشاتشان استفاده میکنند تکنولوژی سایکلوترون هست. این تکنولوژی مربوط به بیست سال قبل غرب هست و تقریبا امروزه دیگر کاربردش در حد پایینی محدود شده است.
در عوض سینکروترونها کاربردهای فراوانی به خصوص در زمینه های-تک دارند. آنها در نانوتکنولوژی؛ بیوتکنولوژی؛ تولید الماس؛ پزشکی هسته ای و صنایع دفاعی به سبب دقت نتایجشان پیشتاز هستند. شاید استفاده از سینکروترونها به دلایل محصولات استراتژیک آنها بوده که از انتقال تکنولوژیشان بدون هیچ سر و صدایی به ایران جلوگیری شده است.
من چند روزی به اسپانیا رفته بودم. به شهر زیبای بارسلونا در کنار دریای مدیترانه. همچنین به مرکز سینکروترون اسپانیا یا اصطلاحا CELLSهم رفتم. امور مسافرت به انجا را همان مرکز برایم تدارک دیده بود ولی سفر بسیار کوتاهی بود..
مردم بارسلونا نسبت به مردم دیگر کشورهای اروپایی بسیار گشاده رو و بشاش تر بودند و آب و هوای انجا هم در این موقع سال عالی بود. تنها مشکلی که وجود داشت اینبود که تقریبا در آن منطقه ای که من برای چند روز رفته بودم زبان دیگری غیر از اسپانیایی را نمیفهمیدند و انگلیسی را با سختی متوجه میشدند. حتی شنیدم که زبان محلی خودشان که کاتالونیایی هست را حرف میزنند و اسپانیایی هم کمتر صحبت میکنند. این مسئله باعث شد که چند بار مسیر اشتباهی بروم و برایم دردسر درست شود. مثلا یکبار موقع سوال کردن اینکه به شخصی بفهمانم که محل ایستگاه قطار کجاست کلمه ترن را با چندین تلفظ مختلف ادا کردم. گفتم : TRAIN گفت نمیدانم؛ گفتم TRAINI گفت نمیدانم. گفتم TRAN گفت نمیدانم تا بالاخره یه چیزی گفتم که فهمید بعد گفت آه. مستقیم برو بعد بپیچ سمت چپ که بعدا فهمیدم منظورش سمت راست بود. ولی واقعا هر چه میدانستند کمک میکردند حیف که انگلیسی زیاد متوجه نمیشدند یا نمیتوانستند حرف بزنند. مرکز سینکروترون در دانشگاهی در بلاترا BELLATERRA به طور موقتی قرار دارد. در آنجا انبوهی از دانشجویان رشته های مختلف درس میخواندند و محیطی فعال و پرانگیزه بود. به همراه هومن تعدادی از آزمایشگاههای الکترونیک و مکانیک را هم دیدم و با برخی افراد آنجا هم صحبت کردم.
محیط شهری بارسلونا هم جالب بود؛ هر چند که بدلیل کمیه وقت جاهای زیادی را نتوانستیم بگردیم.
امروز که داشتم با ویگنولا صحبت میکردم در مورد اندازه گیری تیون در پروژه شتابگر؛ به این مسئله هم پی بردم که چرا ویگنولا اصولا زیاد با تجهیزات مدرن مثل کنترلهای بیش از حد اتوماتیک و شبیه سازیهای بدون هدف کامپیوتری زیاد حال نمیکند. در مورد تجربه ای صحبت میکرد که تقریبا ۲۰ سال پیش هنگام راه اندازی شتابگر الکترون پوزیترن دفنا در فراسکاتی ایتالیا برخورد کرده بود. در آنزمان رییس فنی آن آزمایشگاه بود. گفت:
<< که در اتاق کنترل همه داشتند به سختی با دکمه های کنترلی روی بردهای مختلفی که در انجا بودند کار میکردند تا بدینوسیله بتوانیم اندازه گیری دقیقی از مقدار تیون شتابگر بدست آوریم. همه خسته شدیم و تقریبا به انتهای کار نزدیک شده بودیم که بونی مسئول قسمت فرکانس رادیویی پیش من امد و با صدای بلند گفت این راهی که شما میروید هیچوقت به آخر نمیرسد بیایید از برنامه اتوماتیک کامپیوتری که گروه من نوشته و آماده کرده ایم برای اندازه گیری و کنترل استفاده کنید. من هم گفتم اوکی شما بیایید شاید تجهیزات شما به قول خودتان بتوانند مشکل را حل کنند... بونی و گروهش ظرف یک ساعت کلیه تجیزات وابسته را وصل کردند و کامپیوتر را هم آماده انجام کار کردند. بونی با افتخار دستش را روی دکمه کامپیوتر فشار داد و عدد ۲ را وارد کامپیوتر کرد. در این هنگام کلیه صفحات مونیتور مربوط به اتاق کنترل خاموش شدند و عملا الکترونهای درون شتابگر همه از بین رفتند. در آن لحظه از شدت ناراحتی من به عنوان رییس فنی تصمیم گرفتم بونی را از کارش تعلیق کنم که چنین اشتباه فاحشی انجام داده بود.(دیگه این قسمت خیلی فنی هست.)..>>
خلاصه نتیجه گرفت که هرگز به کامپیوتر نمیشه در کارهای خیلی جدی اعتماد مطلق داشت. چون در واقع نویسنده سورس برنامه هست که بایستی قابل اطمینان باشد نه خود کامپیوتر.
..دیروز یک باران حسابی زد این دومین بارانی است که امسال شروع شده بود. در نتیجه عملا سطح خیابانها شبیه آب صابون لیز شده بود برای رانندگی. اتفاقا من هم دیروز کاری داشتم و با ماشین رفته بودم بیرون توی مسیر کلی ماشین دیدم که یا به کناری لیز خورده بودند یا زده بودند به همدیگر. عصر موقع برگشت به خانه وقتی سوار ماشین شدم دیدم که ماشین سنتر-لاک شده است و هر کاری کردم کلید توی استارتر حرکت نمیکرد. اون موقعه عصر هم به خاطر مراسم مذهبی اینجا عملا خیابانها تعطیل بود و نمیشد که مکانیک ماشین خبر کرد..یه فکر جالب که در آن لحظه مشکل مرا حل کرد اینبود که یکی از کابلهای باطری را باز کردم و بعد از چند ثانیه دوباره بستم. با اینکار کل سیستم برق اتومبیل قطع و وصل مجدد شد. اینبار بدون هیچ مشکلی ماشین روشن شد. خیلی وقتا تجربیات ریستارت کردن کامپیوتر در جاهای دیگه هم بدردمون میخوره.
سرگرم آماده کردن پوستری هستم برای ارایه به نخست وزیر؛ که قرار است برای افتتاح ساختمان شتابدهنده سینکروترون بیاید. ساختمانی که هیچی تویش نیست ولی حدود ۶ میلیون دلار فقط برای خود ساختمان خرج بر داشته است. بایستی توی این پوستر مطالبی از وضعیت فنی پروژه و کلا منفعتهای صنعتی اقتصادی که این پروژه برای این کشور داشته باشد بیان کنم. مدیر فنی پروژه که مدت چندین ماه هست که خیلی کم اینجا میاید و از قراین پیداست که از اجرای پروژه در اینجا ناامید شده است. او اکثرا در ایتالیاست و بعد از نخست وزیری آقای پرودی در ایتالیا خیلی متمایل شده است که در همان ایتالیا بماند و احیانا در پروژه های آنجا مشاوره کند..
البته دو هفته پیش که آمده بود ازش در این مورد پرسیدم گفت که علت اصلی که کم میاید ترک سیگارش هست. گفت که سیگارش را بعد از ۳۰ سال که هر روز دو سه پاکت دود میکرد ترک کرده است و این روی سیستمش خیلی تاثیر گذاشته است. داستان سیگاری شدنش بر میگردد به قبل از سفرش به آزمایشگاه فیزیک لورنس برکلی در ایالات متحده در دو ده قبل که در نوع خود داستان جالبی هست..
مدتی بود که اشتهایم کم شده بود و در نتیجه «از ا متر آو فکت» دنبال راهکارهایی برای حل مسئله شدم. از جمله کارها این هست که بک گروند دسکتاپ کامپیوترم را یک عکس جذاب از یک همبرگر بزرگ خوشمزه خوشرنگ گذاشتم. من اکثر اوقات پشت کامپیوترم مشغول تولید علم هستم و به همین خاطر با دیدن این عکس گرسنگیم تشدید میشود و اشتهایم باز میشود..
یادم میاید سه چار سال پیش که در تهران بودم و در مرکز تحقیقات فیزیک نظری روی یک پروژه وطنی کار میکردم بعضی اوقات عصرها که از آنجا برمیگشتم به یک دیزی سرا روی پل تجریش میرفتم. هر چند که واقعا قیافه من برای اونایی که انجا میامدن کمی عجیب بود اکثرا افرادی که انجا میامدند برای دیزی خوردن؛ مسن بودند و میشود گفت که بیشترشان هم از مغازه دارهای تجریش بودند. البته یک روز هم که در کیفم را باز کردم و یک سی دی توی لپ تاپم را دراوردم کلی بقیه نگاه میکردند..با دیدن این عکس لذیذ پایین بیشتر مزه دیزی های تجریش در خاطرم زنده شد. متاسفانه توی این پست با اینکه ماه رمضان هست اینقد از خوردنیهای لذیذ صحبت کرده بوده ام. البته الان که اینو مینویسم تقریبا از افطاری هم فکر کنم ساعاتی گذشته است.
..
چند سال پیش که در انگلیس بودم صبحها وقتی میرفتم سر کار در آزمایشگاه دارزبوری؛ یکی از همکاران فرانسوی هم که با ما کار میکرد و بعضی وقتها میومد محل کار من در مرکز آر.اف یا اصطلاحا رادیو-فرکانسی. بعضی وقتا قیافش خیلی خواب آلود و مضطرب به نظر میرسید. وقتی ازو در این مورد پرسیدم گفت که بیشتر روزها بعد از ظهرها که از محل کارش به خانه میرود به مدت ۳-۴ ساعت اضطراب شدیدی دارد که بعضی وقتها برایش غیر قابل تحمل میشود؛ میگفت که این وضعیتش با تپش شدید قلب همراه هست. از طرفی صبحها ۲-۳ ساعت قبل از اینکه از خواب بیدار شود هم درون معده اش دردهای عجیب حس میکند و اضطراب درونی دارد. به شوخی به او میگفتم که احتمالا زیر مسیر اشعه مایکرویو قرار داری.... چند ماه پیش که برای کنفرانسی به انگلستان رفته بودم هنوز آنجا کار میکرد البته دیگر دکترایش تمام شده بود. کمی در مورد دفاع از تز دکتریش صحبت کرد که با کمک مرکز اسلاک انجام داده بود.
..سه تا کنفرانس برای ۱۲ ماه آینده در زمینه کاریه من برگزار میشود که احتمالا دو تا از آنها را اگر خرج سفر و هتل و .. را بصورت فلوشیپ بدهند میروم. اولین کنفرانس شتابگرهای آسیا هست که در ماه ژانویه در ایندور هندوستان برگزار میشود و احتمالا نمیروم. دومین کنفرانس؛ ورک شاپ تجهیزات تشخیص و کنترل شتابگرها هست که در ماه می در مرکز سینکروترون الترا در شهر تریست ایتالیا برگزار میشود؛ آنجا سال قبل رفته بودم؛ مکان جالب و زیبایی که چسبیده به دریای آدریاتیک در شمال ایتالیا هست. سومی هم کنفرانس شتابگرهای امریکا هست که در ماه ژوئن در البوکرک نیومکزیکو در ایالات متحده برگزار میشود.
این آخری که در نیومکزیکو هست را خیلی دوست دارم بروم؛ چون به کنار از مسایل علمی مرتبط؛ طبیعت آنجا برایم جالب است. کوههای سنگی؛ درختچه های وحشی و خاک رسی مناطق طبیعی نیومکزیکو -چیزی شبیه طبیعت منطقه بین مسجدسلیمان و اهواز در ایران است که مدتهاست ندیده ام- در این لحظه این نوع طبیعت برایم جذاب است. شاید بتوانم همچنین مردم بومی قبیله های سرخپوست آنجا را هم از نزدیک ببینم (البته این در حد یک شوخی است چون فکر نکنم دیگر سرخپوستی مانده باشد در آنجا). علاوه بر این زیباییهای طبیعی ولی نیومکزیکو مرکز بسیاری از فعالیتهای بزرگ علمی در امریکا هم هست. محیط آرام؛ کم جمعیت و گسترده آن منطقه؛ آنجا را به بهترین مکانها برای تحقیقات فیزیک؛ ستاره شناسی و علوم فضایی تبدیل کرده است. اکثر فیلمهای «وسترن کابوی» هم در همین منطقه نیومکزیکو و تگزاس ساخته شده اند. بزرگترین تلسکوپهای فضایی و ارتباطات ماهواره ای و آزمایشگاه معروف «لوس آلاموس» برای تحقیقات فیزیک نیز در همین منطقه قرار دارند.
...خیلی اوقات در کنفرانسهایی که در ایران برگزار شده بود و افرادی هم از خارج دعوت شده بودند که فارسی نمیفهمیدند؛ اصطلاحات انگلیسی میشنیدم که هیچ کجای دنیا نشنیده بودم. در یکی از کنفرانسهای علمی معتبر در تهران دانشجویان دکتری دیدم که در وقت استراحت بین دو سخنرانی مدام به دو تا از سخنرانان آلمانی میگفتند Dont be tired. و منظورشان این بود که بگویند خسته نباشید. در واقع مفهوم جمله Dont be tired در انگلیسی معادل<بیشتر تلاش کن و خسته نشو> و جمله ای امرانه هست که اصلا معنی خسته نباشید فارسی را ندارد. در این مواقع جمله All right یا you all right? کافی بود.
خاطره ای را دوستی تعریف میکرد که در دوران دانشکده اش در امریکا اوایل ورودش به آنجا برای خرید به سوپرمارکتی رفته بود و میخواست سینه مرغ بخرد. به فروشنده که اتفاقا هم خانم بود گفت: لطفا به من مرغ بدهید. فروشنده جواب داد چه قسمتی؟ دوستم گفت سینه. در این موقع همه مشتریان به طرف این شخص نگاه کردند و اتفاقات بعدی..
در واقع اشتباه اینجا بود که هر چند که دو کلمه Chest و Breast در انگلیسی معنی سینه میدهند ولی هر کدام جای کاربرد متفاوتی دارند. Breast بیشتر مفهوم سینه در خانمها است ولی Chest معنی قفسه سینه است که برای مرغ استفاده میشود. او در آن هنگام از اصطلاح Breast استفاده کرده بود و البته اشتباه و خنده دار بود.
کلماتی مثل Ring clock به جای ساعت زنگ دار؛ Hen در رستوران به جای خوراک جوجه را هم از خیلی ایرانیان شنیده ام که البته واقعا خنده دار هستند.
...دنبال مرکزی برای یادگیری مکالمه فرانسوی یا آلمانی میگردم. هر چند که از مسئول اطلاع رسانی اینجا پرسیدم گفتند که معمولا در اکثر کشورها معتبرترین انستیتو برای یادگیری زبان آلمانی «مرکز فرهنگی گوته» و برای زبان فرانسه «مرکز فرهنگی فرانسه» هست. اگر بتوانم از لحاظ زمانی کورس مطلوبی را پیدا کنم حتما خواهم رفت. این مسئله یاد گرفتن زبان فرانسه یا آلمانی از سال قبل زمانی در من بوجود آمد که در کنفرانسی در شهر لیون فرانسه موقعی که روی میز مینشستیم معمولا افراد فرانسوی و آلمانی توی کنفرانسهای علمی زیادند و اونها هم وقتی با همزبانهای خودشان روی یک میز مینشینند ترجیح میدهند که به جای انگلیسی به زبان خودشان صحبت کنند و در این مواقع اگر زبان فرانسه یا آلمانی بلد باشی خیلی زندگی راحتتر میگذره.
حتی جالب اینجا بود که روی میز من که همه از کشورهای آلمان و سوییس و اتریش بودند و زبان مشترکشان آلمانی بود وقتی خانم سرو کننده غذا به جای انگلیسی از من هم به آلمانی پرسید<واس وولن زی ایسن ؟> من هم در جواب گفتم: جوجه و سالاد. بعد دوباره همان جمله قبلی را پرسید و من هم دوباره به فارسی گفتم جوجه اند سالاد. اینبار فهمید و گفت ببخشید من فکر کردم شما هم آلمانی صحبت میکنید. من گفتم که نه من فارسی صحبت میکنم. به انگلیسی از من سوال کرد که چه میل دارید و من هم به انگلیسی جواب دادم چیکین اند سلاد.
این باعث شد که یادگیری زبان فرانسه یا آلمانی در دستور کاریم قرار گیرد. از دید خیلی افراد در مکانهای علمی دانستن تنها زبان انگلیسی بیشتر نشانه کم سوادی فرهنگی (یا اصطلاحا جوات) شده است.