خاطرات قبل در ایران

پریروز داشتم خاطرات مربوط به چهار پنج سال پیش را در لپ تاپم در خانه ورق میزدم. روزهایی کاملا خوش شانس و البته روزهایی هم کاملا بدبیاری را در دفترچه خاطراتم دیدم. البته شکر خدا و قانون طبیعت همه چیز با زمان میگذرد و تنها یک تصویر دو بعدی و تجربه ای برای آینده از آن باقی میماند.

در قسمتی از خاطرات مربوط به چهار سال پیش نوشته بودم:

« دوم فروردین به اتفاق سه تا از دوستان صبح ساعت ۰۵۳۰ به مقصد روستای اندیکا و سپس جزیره سد عباسپور سوار ماشینی شدیم که قرار بود ما را از مسجدسلیمان به سد عباسپور ببرد. هنوز خورشید طلوع نکرده بود که ما راه افتادیم ولی هوا روشن شده بود که وارد روستای اندیکا شدیم مقداری خورد و خوراک از یک مغازه که تازه باز کرده بود گرفتیم و به مسیرمان ادامه دادیم....به پشت سد نیروگاه عباسپور رسیدیم جایی که بایستی سوار قایق میشدیم وبه سفر تفریحی و ادونچری خود از طریق آب ادامه میدادیم. مقداری فیلم گرفتم؛ بچه های توی قایق هم کلی از آب و هوای پاک آنجا دماغشان چاق شده بود و هر کسی برای خودش آوازی میخواند.... تقریبا یک ساعتی توی قایق بودیم تا به منطقه سرسبز کوهستانی رسیدیم که قایق ما از میانش رد میشد. درخواست کردیم که آنجا ما را پیاده کند تا مسیرمان را به پیاده روی در چمنزارهای کوهستانی ادامه دهیم و در ضمن صبحانه مان را هم در کنار آب و دامنه کوه میل کنیم. نام آن منطقه «شلال» بود ما پیاده شدیم آتش درست کردیم و نان و پنیر و میوه و چای خوردیم....»