خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

سفرنامه پاریس ۱

دیروز رفتم مرکز شهر پاریس برای دیدن برج ایفل. اینجا نزدیک اکثر مکانهای توریستی و دیدنی یک ایستگاه مترو هست. با مترو از محل اقامتم به آنجا رفتم. صف طولانی در چهار پایه برج ایفل بود که میخواستند با آسانسور به بالای برج ایفل بروند که از آنجا نمای پاریس را ببینند. من هم مدتی صف ایستادم ولی از آنجا که صبح دیروز طبقه بالایی برج ایفل در حال تعمیرات ماهیانه بود من ترجیح دادم که با اتوبوسهای روباز توریستی که درون شهر پاریس را میگردانند سوار شوم. قیمت یک بلیط دو روزه ۲۲ یورو هست و توی اتوبوس روباز در هر صندلی هدفونهایی هست که مکانهای مختلف را هر وقت از کنارشان رد شوی به زبانهای فرانسوی آلمانی ایتالیایی و انگلیسی معرفی میکنند. موزه لوور و خیابان شانزه لیزه Champs Elysees هم رفتیم. بعضی خیابانهای اینجا هم با نام شهدای جنگی و همچنین افراد مقدس مذهبی نامگذاری شده بودند. از کنار مکانهای تاریخی و معروف که رد میشدیم وقتی تاریخ ساخت آنها را میگفت برایم جالب بود. قرن ۱۵ تا نوزده یعنی حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال پیش. بناهایی زیبا؛ استوار و با معماری فوق العاده. این نشان میداد که برخلاف آنچه تصور میشود در کشورهای پیشرفته تنها به کمک تجهیزات مدرن شهرهایی زیبا و دوست داشتنی درست کرده اند درست نیست. شاید این بناهای منظم و خیابانها و مکانهای زیبا را اراده بالا و عشق فراوان مردم پاریس بوجود اورده باشد. در پاریس مهاجرین اکثرا الجزایری هستند که از لحاظ ظاهر شباهت زیادی به ایرانیان دارند.

غذاهای(دیش) فرانسوی هم معمولا ترکیبی از سبزیجات (آب پز) و گوشت-بیف است. پنیر محلی؛ استیک-بیف و شراب قرمز اینجا شهرت بالایی در اروپا دارد.

-------------------------------

در مرکز سینکروترون سولیل دست دادن به همدیگر موضوع جالبی است که در جاهای دیگر کمتر دیده ام. هر صبح با گفتن سلام-صبح به خیر «بون جوخ» بهم دست میدهند. این برایم جالب بود که هفته گذشته چند نفر تنها برای سلام کردن و دست دادن وارد اتاق کار من شدند. در مرکز دارزبوری انگلستان در چندین سال پیش یادم میاید که اصلا رسم نبود که افراد بهم دست بدهند برای سلام. بلکه تنها در اولین آشنایی بهم دست میدهند و در تمام مدت بعد به گفتن «های» بسنده میکردند. شاید اینگونه رفتارهای انگلیسیها باعث شده که در میان بقیه مردم اروپا جایگاه خوبی نداشته باشند.

--------------------------------

ماشین سینکروترون به مدت ده روز تا چهارشنبه آینده خاموش است و این فرصت جالبی بود تا به همراه همکاران اینجا بازدید کاملی از تجهیزات نصب شده درون تونل حلقه استوریج رینگ داشته باشیم. اسمبل کردن و نحوه نصب تجهیزات هم موضوع جالبی برای دیدن از نزدیک داشته است.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر بهار دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ق.ظ

سلام
پست قبلی رو خونده بودم ولی قبل از اینکه فرصت نوشتن در قسمت نظرات رو پیدا کنم؛ دیدم دوباره آپ کردی. این به یاد خودم میندازه که چقدر این هفته درگیری فکریم زیاد بود. ولی پایین و بالای زندگی همش قشنگه و بعد از پشت سر گذاشتن هر مرحله اون چیزی که اهمیت داره تجربه ایه که از اون مرحله بدست آوردی. فکر می کنم این سفر هم برای تو تجربه های فراموش نشدنی به همراه داشته . کلی از قسمت اول سفرنامه ات لذت بردم و برام آموزنده بود.
در مورد پست قبلی جمله ای که توجهم رو جلب کرد این بود که نوشته بودی: از نگاه کردن مستقیم در چشمان هیچ ابایی ندارند...
معذرت می خوام که اینقد طولانی شد؛ به همراه آرزوی موفقیت روز افزون برای تو.

نیما شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:03 ب.ظ http://biname.blogsky.com

سلام
چطوری ؟ پاریس خوش میگذره؟ اون موضوع یادت نره!!!!
راستی اگه وقت داشتی هر از گاهی به وب لاگم سر بزن!
خوش بگذره . بای بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد