خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

خاطرات روزانه

When Going Gets Tough, Tough Gets Going....

ترمز دستی

..

چند سال پیش که در انگلیس بودم صبحها وقتی میرفتم سر کار در آزمایشگاه دارزبوری؛ یکی از همکاران فرانسوی هم که با ما کار میکرد و بعضی وقتها میومد محل کار من در مرکز آر.اف یا اصطلاحا رادیو-فرکانسی. بعضی وقتا قیافش خیلی خواب آلود و مضطرب به نظر میرسید. وقتی ازو در این مورد پرسیدم گفت که بیشتر روزها بعد از ظهرها که از محل کارش به خانه میرود به مدت ۳-۴ ساعت اضطراب شدیدی دارد که  بعضی وقتها برایش غیر قابل تحمل میشود؛ میگفت که این وضعیتش با تپش شدید قلب همراه هست. از طرفی صبحها ۲-۳ ساعت قبل از اینکه از خواب بیدار شود هم درون معده اش دردهای عجیب حس میکند و اضطراب درونی دارد. به شوخی به او میگفتم که احتمالا زیر مسیر اشعه مایکرویو قرار داری.... چند ماه پیش که برای کنفرانسی به انگلستان رفته بودم هنوز آنجا کار میکرد البته دیگر دکترایش تمام شده بود. کمی در مورد دفاع از تز دکتریش صحبت کرد که با کمک مرکز اسلاک انجام داده بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد